ای بلبلی که وقت ترنم ز نغمه ات
سطح محیط گنبد پیروزه پرصداست
لفظت شکر فروش و ضمیرت گهرفشان
کلک تو نقشبند و بیان تو دلگشاست
آن بکر معنی تو که حامل بنکته هاست
وان نکته غریب که باروح آشناست
چتر سیاه کلک ترا زیبد از چه زانک
بر ملک نظم دهر بانصاف پادشاست
الفاظ فایق تو چو عقل ملایکست
وانفاس رایق تو چو ارواح انبیاست
در تو گه بیان بغلط اوفتاد عقل
گه گفت کاین علیست گهی گفت نه علاست
با ذوق لفظ توچه حلاوت که در نیست
با لطف طبع تو چه لطافت که در صباست
زان لفظ های عذب که از فیص ایزدست
وان رمزهای علم که موروث مصطفاست
نوبت سه میزنی که امیری تو در سخن
نی نی بپنج کن که جهان سخن تراست
گر کلک تست خازن علم تو طرفه نیست
بحرست و ماهی و زر خشگست و اژدهاست
محروم مانده ام ز فواید بدرد چشم
خود الحریص محروم در حق ماست راست
ز اندیده خونگریست که در مجلستو گوش
گفت این حظ منست بگو آن تو کجاست
گردیده بر دو خواست بصر سمع رشک برد
بنگر که سمع نیز بحرمان چه مبتلاست
زان در که گوش برد ز لفظ تو طفل چشم
دزدید از ودودانه وزوصد عقیله خاست
پوشیده اطلس از براکسون سمامه ام
آن اطلسی که آتشی ازرنک خون ماست
گرزانکه هندوان سوی زردی کنند میل
هندوی لعبتم زچه در لعلگون قباست
می در پیاله شد عنبی و ززجاجتش
در پرده به که محتسب دردش از قفاست
گر ریخت خون دیده و عیدت بدست وعد
صد دانه در بدادش یعنی که خونبهاست
طفل بصر در آبله گشتست شیرخوار
صدبار بیش خورد و تو گوئی که ناشتاست
گوید طبیب شیر همی ده دمادمش
وینش عجب ترست که میگوید امتلاست
در خون من شد آبله و من زابلهی
بردیده مینشانمش این خود چه توتیاست؟
گر طوطیم چو باز مرا دوخته دو چشم
اندر کریز مظلم و سمج سیه چراست
ور شاهباز معظم فضلم چو شبپرک
چشمم چرا ز شعشعه نور پس جداست
چشم بدست اینکه شد از مجلس تو دور؟
عین الکمال گشت که مصروف ازان لقاست؟
از لفظ همچو شکرت ار کردم احتراز
در درد چشم ترک حلاوت زاحتماست
تهدید کرده بود بکوری مرا طبیب
گفتا نعوذبالله بیرون شدن خطاست
در محفلت که شرع بدو چشم روشنست
کوری بدشمنان تو بگذاشتن رواست
بپذیر از من این نظم ار گوهر ار شبه
بر هر طرف که هست هم از حقه شماست
لایق بمدح تو نبود ترهات ما
وین خود مدیح نیست یکی عذر ماجراست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و بلاغت سخنوری بلبلی است که به نغمهسرایی میپردازد. شاعر از ویژگیهای خاص این بلبل و تأثیر عمیق کلماتش میگوید و او را با عقل و روح انبیا مقایسه میکند. شاعر به جادوگری کلمات اشاره میکند که میتواند معناهای پنهان را بیان کند و همچنین به احساساتی چون عشق و درد چشم میپردازد. در نهایت، نویسنده بر این باور است که مدح بلبل ارزشمند است و از آنچه در توانش بوده برای توصیف او تلاش کرده است.
هوش مصنوعی: ای بلبل عزیز، زمانی که آواز زیبایت در فضا طنین انداز میشود، تمام محیط زیر گنبد آسمان پر از صدا و آهنگ میشود.
هوش مصنوعی: هستی تو سرشار از زیبایی و بزرگی است. زبان تو شیرین و دلنشین است و با وجود تو، روح انسان شاداب میشود. تو به نوعی هنرمند هستی که با کلماتت افکار و احساسات را به تصویر میکشی و دلها را آرام میکنی.
هوش مصنوعی: این تعبیری از ویژگیهای خاص و عمیق شماست که حامل معانی نهفته و نکات بارز و جذاب است. همچنین، این نکتهای که به آن اشاره میشود، برای کسی که با شما آشنایى دارد، بسیار دلنشین و قابل درک است.
هوش مصنوعی: چتر سیاه تو به تو میآید چرا که بر کشور نظم روزگار به عدالت حاکم است.
هوش مصنوعی: شعر اشاره دارد به اینکه کلمات و بیان تو از نظر بلاغت و زیبایی به مرتبهای فراتر از عقل ملائک میرسد و نفسهای تو، همانند روحهای پیامبران، پاک و دلانگیز است. به این معنا که سخن و وجود تو ویژگیهایی دارند که به طرز شگفتانگیزی متعالی و معنوی هستند.
هوش مصنوعی: عقل گاهی در تو دچار اشتباه میشود و فکر میکند که تو علی (علیهالسلام) هستی و گاهی هم میگوید که تو تنها علاتی (مظهر) هستی.
هوش مصنوعی: با زیبایی و شیرینی کلمات تو مقایسهای نمیتوان کرد و با نرمی و لطافت طبیعت تو نمیتوان به خوبیهایی که در نسیم وجود دارد، رسید.
هوش مصنوعی: از سخنان شیرینی که از خداوند جاری است و از رموز علمی که به ارث از پیامبر (ص) به ما رسیده است.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به فردی اشاره میکند که باید در سخنانش دقت بیشتری داشته باشد. او به اهمیت کلام و بیان درست اشاره میکند و میگوید که در برابر جهانی که بر اساس کلمات شکل میگیرد، باید به خوبی آماده باشد و با احتیاط سخن بگوید.
هوش مصنوعی: اگر استعداد و علم تو مانند دریا وسیع نیست، پس مانند ماهی و طلا خشکی و عذاب است و تو در برابر مشکلات و چالشها فقط یک اژدها هستی.
هوش مصنوعی: در این دنیا از منافع و زیباییهای زندگی بیبهرهام و این حسرت و حرص به خاطر چشمانم وجود دارد که در حق من ظلمی شده است.
هوش مصنوعی: از چشمهایش اشک میریزد که در مجلس نشسته است و میگوید: این لذت من است، بپرس کجاست آن (محبوب یا چیز دیگری) تو؟
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که چشمان تو به دو خواسته دچار شده و در حالی که گوش نیز به شدت تحت تأثیر این وضعیت است، حسادت میورزد. اگر نگاه کنی، متوجه میشوی که گوش نیز دچار گرفتاریهای ناشی از این موضوع است.
هوش مصنوعی: در آنجا که بچه به صدای تو گوش کرد، چشمش را از محبت دور کرد و از یک زنی با عقل و هوش بالا پنهان شد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به نوعی با استفاده از تشبیه، به زیبایی و جذابیت خود اشاره میکند. او مانند نوعی پارچه مجلل و زیبا، احساسات عمیق و پرشوری را که به رنگ خون و آتش تعبیر شده، به نمایش میگذارد. این دیدگاه به رابطه میان زیبایی ظاهری و درون متعهد و پرشور اشاره دارد.
هوش مصنوعی: اگر هندوان به زردی روی بیاورند، من چرا به رنگ لعلگون و زیبا در قبا و لباس خود نباشم؟
هوش مصنوعی: شراب در جام به رنگ انار درآمده و شفافیت آن پنهان کرده است که محتسب (نگهبان میخانه) از درد خود، در قفس خود گرفتار است.
هوش مصنوعی: اگر اشک چشمانت به زمین بریزد و عیدت را به دست بیاوری، بدین معنی است که قیمت خون او را به تو دادهاند.
هوش مصنوعی: کودکی که در آبله به سر میبرد، بارها شیر میخورد و انگار هنوز گرسنه است.
هوش مصنوعی: طبیب هر بار شیر را به او میدهد و عجب است که او میگوید سیر شدهام.
هوش مصنوعی: در خون من به جای آبله، من زخمهای زیادی دارم و از طرفی به خاطر زخمهایم احساس غرور و افتخار میکنم. این نشاندهنده چه وضعیتی است؟
هوش مصنوعی: اگر من هم مانند طوطی بودم و چشمهایم به دوختگی سیاه این ظلمت معطوف شده بود، چرا باید در این تاریکی و سختی مانده باشم؟
هوش مصنوعی: اگر چه من مانند یک شاهین بزرگ و ارزشمند هستم، اما چرا چشمم همچون شاپرک از نوری که در دور است، جدا میافتد؟
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که چشم از تو دور شود و بد نگاه بدی به آن بیفتد؟ تمام کمال به خاطر ملاقات با تو شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر از گفتار مثل شکر پرهیز کنم، درد چشمی که به خاطر آن نیست، خوشی و لذتی که به خاطرش میآید از دست میرود.
هوش مصنوعی: طبیب به من گفت که تهدید به کوری کردهاند و من را از این کار منع کرد و گفت که این کار نادرست است.
هوش مصنوعی: در جمع تو که دین و راه حق درخشان است، نادانی و تاریکی برای دشمنان تو قابل قبول است.
هوش مصنوعی: از من بپذیر این شعر را، چه فرقی نمیکند که گوهری درخشان باشد یا توهمی، هر جا که هست، این هم از قابلیتهای شماست.
هوش مصنوعی: ما شایسته ستایش تو نیستیم و سخنانی که میگوییم نمیتواند تو را وصف کند، بلکه این خود بهانهای برای توجیه ناتوانی ما در بیان حقیقت است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درد مرا بگیتی دارو پدید نیست
دردی که از فراق بود درد بی دواست
گنجی است عاشقان را صبر ار نگه کنی
کو روی زرد سرخ کند پشت گوژ راست
ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست
دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست
از کوشش تو شاه، بهر جای هیبتست
وز بخشش تو میر بهر خانه یی نواست
فضل ترا همی نبود منتهی پدید
[...]
این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست
یا خود یکی بلند و بیآسایش آسیاست
لا بل که هر کسیش به مقدار علم خویش
ایدون گمان برد که «خود این ساخته مراست»
داناش گفت «معدن چون و چراست این»
[...]
ای با خدای و با همه خلق خدای راست
از داد و راستی همه پیروزئی تراست
ملک تو همچو رنج بداندیش تو فزون
رنج تو همچو ملک بداندیش تو بکاست
طبع تو پاک و جان تو پاک و تن تو پاک
[...]
اندر تنور روی چو سوسن فرو بری
چون شمع و گل برآری بازار تنور راست
تا بر سر تنوری می ترسم از تو ز انک
طوفان نوح گاه نخست از تنور خاست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.