آه ازین دور چرخ و گوش افلاک
آه ازین اختران کجرو نا پاک
عبرت ازین روزگار و چرخ نگیری
تا بسواری چه چا بکند و چه چالاک
ابلق ایام بر تو پی سپرد گرم
چون سرت آویخته هزار بفتراک
صبح چو کوتاه عمر آمد ازینروی
هر نفس از دست چرخ جامه کند چاک
از پی کم عمریست اینکه بدینحال
لاله جگر سوختست و نرگس غمناک
کس نبرد جان بدر ز گردش ایام
کس نبرد سر برون ز چنبر افلاک
مرگ بفرسایدت اگر چه بزرگی
زانکه از و هم نرست سید لولاک
می نکند مرگ قصد جان تو! زنهار
دست اجل کی رسد بجان تو! حاشاک
این فلک بی هنر نگر که شب و روز
روی زمین میکند ز اهل هنر پاک
گر شکم آدمی ز خاک شود سیر
چون نشود سیر زادمی شکم خاک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این کوی ملامت است و میدان هلاک
وین راه مقامران بازنده پاک
مردی باید قلندری دامن چاک
تا بر گذرد عیاروار و چالاک
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.