گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

ای لقای تو عید اهل کرم

عید اضحی ترا همایون باد

گوش این چرخ از مناقب تو

چون صدف پر ز دُرّ مکنون باد

رایت قدر تو چو همت تو

از خم هفت چرخ بیرون باد

دست خصمت به تیغ گشته قلم

پشت او از شکستگی نون باد

چرخ اگر جز به حکم تو گردد

از شفق تیغ صبح گلگون باد

فیض دست تو همچو قطره ابر

سبب رزق ربع مسکون باد

هر که او برخلاف تو دم زد

ور بود مشگ غرقه در خون باد

ریش او زیر دست موسی به

مال او پایمال قارون باد

طبع من گاه شغل مدحت تو

همچو لفظ تو پاک و موزون باد

گردش چرخ و سیر اختر او

جمله و بر وفق رای میمون باد

از قضا نامزد به فرمانت

بره چرخ و گاو گردون باد

همه روزیت عید باد و همه

خوشتر و بهترت از اکنون باد