گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

صائم الدهر اسبکی دارم

که بده روز روزه نگشاید

روز چون یوز خسته میخسبد

شب چو سگ پاس درهمی پاید

در رکوعست سال و مه لیکن

گه گهی در سجود افزاید

پاره کاه آرزو کردست

مدتی رفت و بر نمی آید

روز عیدست و هر کسی لابد

بطعامی دهان بیالاید

گر تفضل کند خداوندم

پاره کاه و جوش فرماید

ورنه رخصت دهد که اندر شرع

روزه عید داشتن شاید

 
 
 
دقیقی

چرخ گردان نهاده دارد گوش

تا ملک مر ورا چه فرماید

زحل از هیبتش نمیداند

که فلک را چگونه پیماید

صورت خشمش ار ز هیبت خویش

[...]

عنصری

بد ز بد گوهران پدید آید

هر کسی آن کند کزو زاید

مسعود سعد سلمان

ای خداوند رای سامی تو

مملکت را همی بیاراید

عزم تو ملک شاه را تیغ است

که چو تیغش ز زنگ بزداید

از غم و رنج و انده و تیمار

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
وطواط

جز مکارم زشمس دین ناید

سیرت سروران چنین باید

رتبت ملک و زینت دولت

از خصالش همی بیفزاید

معجزات از بیان او خیزد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه