گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

ای شده فر شکوه مسندت

هم جمال ملت و هم زین آن

بنده را دینیست بر انعام تو

چون بنگذارد سخایت دین آن

هر زمانم طعنه از دشمنیست

کم جگرخون میشود ازشین آن

من نمیگویم مرا یک بدره ده

یا مده هیچم ولی ما بین آن

تحفه آورده ام نزدیک تو

یا بهایش یا عوض یا عین آن