گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

من عجب دارم همی از شاعران

تا چرا گویند راد است آفتاب

گرد صحرا سال و مه گردد همی

تا کجا در یابد او یک قطره آب

برخورد آن آب و آنگه میدهد

تشنگان را ریشخندی از سراب

باز بر خوانش بقرضه از نجوم

میستاند زر و سیم بی حساب

آب او زانگونه باشد خشک نم

نان او زین گونه باشد تنگیاب

با چنین وصفی که من کردم ازو

راد میخوانند او را از چه باب؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode