شماره ۱ - مس قلب در خور اکسیر: دل به تدبیر بر آن زلف چو زنجیر افتاد - وای بر حالت دزدی که به شبگیر افتاد
شماره ۲ - بوسه و جان: دلم ز کف سر زلف تو را رها نکند - دل از کمند تو وارستگی خدا نکند
شماره ۳ - قافله سالار دل: تا گرفتار بدان طره طرار شدم - به دوصد قافله دل، «قافله سالار» شدم
شماره ۴ - بلای هجر: بلای هجر تو تنها همان برای من است - چه جرم رفت که یک عمر این جزای من است
شماره ۵ - راز دل: از غم هجر تو روزگار ندارم - غیر وصال تو انتظار ندارم
شماره ۶ - خم دو طره: خم دو طره طرار یار یکدله بین - به پای دل ز خمش صد هزار سلسله بین
شماره ۷ - درد عشق: جز سر زلف تو دل را سر و سامانی نیست - سر شب تا سحرش غیر پریشانی نیست
شماره ۸ - اندیشه وصل: از سر کوی تو یک چند سفر باید کرد - ز دل اندیشه وصل تو به در باید کرد
شماره ۹ - سفر بی خبر: بیخبر از سر کوی تو سفر خواهم کرد - همه آفاق پر از فتنه و شر خواهم کرد
شماره ۱۰ - هاله زلف: ز زلف بر رخ همچون قمر نقاب انداخت - فغان که هاله به رخسار آفتاب انداخت
شماره ۱۱ - گیسوی نگار: می از اندازه فزونش بده ای ساقی بزم - تا خراب افتد و ما دست به کاری بزنیم
شماره ۱۲ - شکنج طره: شکنج طره زلفت شکن شکن شده است - دلم شکنجه در آن زلف پر شکن شده است
شماره ۱۳ - خوشی به گریه: فتادم از نظر آن لحظهای که دور شدم - خوشم به گریه که از دست هجر کور شدم
شماره ۱۴ - شرمسار دیده: خسته از دست روزگار شدم - ماندم آنقدر تا ز کار شدم
شماره ۱۵ - عوض اشک: عوض اشک ز نوک مژه خون میآید - با خبر باش دل از دیده برون میآید
شماره ۱۶ - مرا هجرت کشد: مرا هجرت کشد آخر نهانی - خوش است آن مرگ از این زندگانی
شماره ۱۷ - مراد دل: گر مراد دل خود حاصل از اختر نکنم - آسمان، ناکسم ار چرخ تو چنبر نکنم
شماره ۱۸ - حکایت هجران: سزد بر اوج فلک، سرکشی کند سر من - اگر به طالع من بازگردد اختر من
شماره ۱۹ - وادی عشق: وادی عشق چو راه ظلمات آسان نیست - مرو ای خضر که این مرحله را پایان نیست
شماره ۲۰ - مرگ دوست: به مرگ دوست مرا میل زندگانی نیست؟ - ز عمر سیر شدم مرگ ناگهانی نیست؟
شماره ۲۱ - غم چشم: به رغم چشم تو بیپا من از شراب شدم - خدا خراب کند خانهات خراب شدم
شماره ۲۲ - غم تن: مرا که نیست غم تن چه قید پیرهن است - به تنگ جان من از زندگی ز ننگ تن است
شماره ۲۳ - عهد با جانان!: من این جانی که دارم عهد با جانان خود کردم - که گر پایش نریزم دشمنی با جان خود کردم
شماره ۲۴ - بمیرم یا نمیرم: باز ز ابروی کمان و نوک مژگان زد به تیرم - بار الها چارهای کن سخت در چنگش اسیرم
شماره ۲۵ - دست به دامان!: گر رسد دست من به دامانش - میزنم چاک تا گریبانش
شماره ۲۶ - پیام آزادی: پیام دوشم از پیر میفروش آمد - بنوش باده که یک ملتی به هوش آمد
شماره ۲۷ - ناله مرغ: ناله مرغ اسیر این همه بهر وطن است - مسلک مرغ گرفتار قفس همچو من است
شماره ۲۸: آورد بوی زلف توام باد زنده باد - ز آشفتگی نمود مرا شاد زنده باد
شماره ۲۹ - لباس مرگ: لباس مرگ بر اندام عالمی زیباست - چه شد که کوته و زشت این قبا به قامت ماست
شماره ۳۰ - جور!: جور این قدر به یک تن تنها نمیشود - گویی اگر که میشود حاشا نمیشود
شماره ۳۱ - خیال عشق: خیال عشق تو از سر به در نمیآید - ز من علاج به جز ترک سر نمیآید
شماره ۳۲ - دل خوار کرد: دل خوار کرد در بر هر خار و خس مرا - نگذاردم به حال خود این بوالهوس مرا
شماره ۳۳ - حال دل: حال دل با تو مرا اشک بصر میگوید - راز پنهان من از خانه به در میگوید
شماره ۳۴ - زاهد و باده: گذشت زاهد و لب تر ز دور باده نکرد - ببین چه دور خوشی دید و استفاده نکرد
شماره ۳۵ - گدای عشق: گدای عشقم و سلطان حسن شاه من است - به حسن نیت عشقم خدا گواه من است
شماره ۳۶ - یاد وطن: هر وقت ز آشیانه خود یاد میکنم - نفرین به خانواده صیاد میکنم
شماره ۳۷ - پارتی زلف!: پارتی زلف تو از بس که ز دلها دارد - روز و شب بیسببی عربده با ما دارد
شماره ۳۸ - خیانت وطن: دوباره فتنه چشم تو فتنه برپا کرد - دلم ز شهر چو دیوانه رو به صحرا کرد
شماره ۳۹ - زاهدان ریایی واعظان دروغی!: واعظا گمان کردی داد معرفت دادی - گر مقابل عارف ایستادی استادی
شماره ۴۰ - بیداری دشمن غفلت دوست: ز خواب غفلت، هر دیدهای که بیدار است - بدین گناه اگر کور شد سزاوار است!
شماره ۴۱ - بیهنری و تنآسایی: ببند ای دل غافل به خود ره گله را - زیان بس است ز مردم ببر معامله را
شماره ۴۲ - زهدفروشان: اندر قمار عشق تو بالای جان زدند - هرچند باختند قماری کلان زدند
شماره ۴۳ - آرزو: بیمار درد عشق و پرستارم آرزوست - بهبود زان دو نرگس بیدارم آرزوست
شماره ۴۴ - کوی میکده: به کوی میکده هرکس که رفت باز آمد - ز قید هستی این نشئه بینیاز آمد
شماره ۴۵ - فرقهبازی و جهالت!: ز بس به زلف تو دل بر سر دل افتاده - گذار شانه بر آن طره مشکل افتاده
شماره ۴۶ - جمهوری عشق سلطنت حسن: عشق! مریزادت آن دو بازوی پر زور - قادر و قاهر تویی و ما همه مقهور!
شماره ۴۷ - تیغ زبان پردههای ریا!: محشر هرجا روم آنجا سر پا خواهم کرد - بین چه آشوب من بیسر و پا خواهم کرد
شماره ۴۸ - تمدن بی تربیت نسوان سفر نیمه راه!: بفکن نقاب و بگذار در اشتباه ماند - تو بر آن کسی که میگفت رخت به ماه ماند
شماره ۴۹ - خوش آن زمان: خوش آن زمان که دلم پایبند یاری بود - به کوی بادهفروشانم اعتباری بود
شماره ۵۰ - یادگار یک صباح خماری!: دیشب خرابی میم از حصر و حد گذشت - این سیل کوه ساز خم آمد ز سد گذشت
شماره ۵۱ - گریه: هزار عقده ز دل ای سرشک واکردی - بیا بیا که چه خوش آمدی صفا کردی
شماره ۵۲ - در استقبال غزل رئیس الوزرا: ای بارگاه حسن تو محمود ایاز کن - وی خسروان به پیش ایازت نیاز کن
شماره ۵۳ - شکایت تلخ: محیط گریه و اندوه و غصه و محنم - کسی که یک نفس آسودگی ندید منم
شماره ۵۴ - عدل مزدک پایداری عشق!: به غیر عشق نشان از جهان نخواهد ماند - بماند عشق ولیکن جهان نخواهد ماند
شماره ۵۵ - دل کارگر زلف سرمایهدار!: چه گویمت که چه از دست یار میگذرد - به من هرآنچه که از روزگار میگذرد
شماره ۵۶ - مساوات عشق: در عشق بدان فرق شهنشاه و گدا نیست - کس نیست که در کوی بتان بیسر و پا نیست
شماره ۵۷ - هجر و سفر عارف دربهدر: عمرم گهی به هجر و گهی در سفر گذشت - تاریخ زندگی همه در درد سر گذشت
شماره ۵۸ - خنده پس از گریه: به سر کویت اگر رخت نبندم چه کنم - واندر آن کوی اگر ره ندهندم چه کنم
شماره ۵۹ - خسروان بیگانهپرست وکلای خائن!: ای طرهات کلف به رخ آفتابکن - روی تو آفتاب و مه اندر نقابکن
شماره ۶۰ - دمکرات و اعتدال: مرا عقیده پیرار و پارسالی نیست - خیال روی دمکرات و اعتدالی نیست
شماره ۶۱ - سپاه عشق: سپاه عشق تو ملک وجود ویران کرد - بنای هستی عمرم به خاک یکسان کرد
شماره ۶۲ - سعی جز در پی تکمیل معارف غلط است: دل که در سایه مژگان تو فارغ بال است - گو ببین چشم بداندیش چه از دنبال است
شماره ۶۳ - رؤیای راحتی: در دور زندگی به جز از غم ندیدهام - یک روز خوش ز عمر به عمرم ندیدهام
شماره ۶۴ - غزلی راجع به کلنل محمد تقی خان: زنده به خونخواهیات هزار سیاووش - گردد از آن قطره خون که از تو زند جوش
شماره ۶۵ - گریه: مگو چه سان نکنم گریه، گریه کار من است - کسی که باعث این کار گشته، یار من است
شماره ۶۶ - شکوه: من و ز کس گله، حاشا، کی این دهن دارم - ز غیر شکوه ندارم ز خویشتن دارم
شماره ۶۷ - اشعار عارف به مناسبت خودکشی شاعری جوان: اشک بعد از تو جهان آب نما کرده به چشم - دوری از دیده ببینی که چهها کرده به چشم
شماره ۶۸ - غزل پوشالی: چه دادخواهی از این دادخواه پوشالی - ز شاه کشور جم جایگاه پوشالی
شماره ۶۹: میخواستی دگر چه کند کرد یا نکرد - مردم، قجر به مردم ایران چهها نکرد
شماره ۷۰ - به ادوارد براون: به سال شصتم عمرت، نوید جشن رسید - بمان که بعد صد و بیست سال خواهی دید
شماره ۷۱ - صدای ناله مظلوم: تو دادگر شو اگر رحم دادگر نکند - بکن هر آنچه دلت خواست او اگر نکند
شماره ۷۲ - خانهبهدوش: (دوش دیدم «شنل » انداخته «سردار» به دوش) - همچو افعی زده میپیچم از اندیشه دوش
شماره ۷۳ - مژده و نیشتر غزل ذوقی: نمود با مژه کاری که نیشتر نکند - به دل بگو که از این غمزه بیشتر نکند
شماره ۷۴ - بار فلک: غم هجر تو نیمهجانم کرد - کرد کاری که ناتوانم کرد
شماره ۷۵: ز طفلی آنچه به من یاد داد استادم - به غیر عشق برفت آنچه بود از یادم
شماره ۷۶ - باز یاد از کلنل محمد تقی خان: برای اینکه مگر از تو دل نشان گیرد - ز هر کنار گریبان این و آن گیرد
شماره ۷۷ - غزل جمهوری: غزل اول ماهور: به مردم این همه بیداد شد ز مرکز داد - زدیم تیشه بر این ریشه هرچه بادا باد
شماره ۷۸ - غزل جمهوری: غزل دوم بیات ترک: سوی بلبل دم گل باد صبا خواهد برد - خبر مقدم گل تا همهجا خواهد برد
شماره ۷۹ - دوخا محمد و عارف: ابرویش تا رقم قتل من امضا میکرد - مژه این حکم برون نامده اجرا میکرد
شماره ۸۰ - نمونهای از غزلیات عارف شادروان: زان سبو دوش که در میکده ساقی بر دوش - داشت جامی زدم، امشب خوشم از نشئه دوش
شماره ۸۱: ز عشق آتش پرویز آنچنان تیز است - که یک شراره سوزان سوار شبدیز است
شماره ۸۲: با من این روح سبکسیر گرانجانی کرد - تنم از پای درآورد و رجزخوانی کرد
شماره ۸۳: داد حسنت به تو تعلیم خودآرایی را - زیب اندام تو کرد این همه زیبایی را
شماره ۸۴: دل اگر جا به سر طره جانان گیرد - به پریشان وطنی سازد و سامان گیرد
شماره ۸۵ - به آن که گشته نهان در جوال نتوان گفت: به یار شرح دل پرملال نتوان گفت - نگفته بهتر، امر محال نتوان گفت
شماره ۸۶: مدام یک نفسم بیخروش نبود - اگر پیام سروشم به گوش هوش نبود
شماره ۸۷ - در موقع توقیف روزنامه ناهید که به جای آن ستاره صبح منتشر شده است: تو ای ستاره صبح وصال و روز امید - طلوع کن که چو شب تیرهبخت شد ناهید
شماره ۸۸ - دیشب به یاد روی تو ای رشک آفتاب: دیشب به یاد روی تو ای رشک آفتاب - شستم ز سیل اشک من از دیده نقش خواب
شماره ۸۹: آتش الهی آنکه بیفتد میان دل - نابود همچو دود شود دودمان دل