گنجور

 
عارف قزوینی

خَمِ دو طُرّهٔ طَرّارِ یار یکدله بین

به پای دل ز خمش صد هزار سلسله بین

از آن کمندِ خم اندر خمش نخواهد رَست

دلم ز بیدلی این صبر و تاب و حوصله بین

نگر قیامت از سرو قد و قامت او

دو صد قیامت و آشوب و سوز و ولوله بین

مکانِ خال به دنبال چشم و ابروی یار

مکین چون نقطهٔ بایی به مدّ بسمله بین

به غمزه چشمش زد راه دل سپرد به زلف

شریکِ دزد نظر کن رفیقِ قافله بین

اگر اثر نکند آهِ دل مپرس چرا

میانِ آه و اثر صد هزار مرحله بین

لب و دهانِ ترا تهمتی به هیچ زدند

شکر شکن ز سخن مشکلیِ مسئله بین

اگر فروخته‌ام دین و دل به غمزهٔ یار

هزار سود ز سودای این معامله بین

به راهِ بادیهٔ عشق آی و عارف را

ضعیف و خسته و رنجور و پا پُرآبله بین

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode