گنجور

 
عارف قزوینی

به مردم این همه بیداد شد ز مرکز داد

زدیم تیشه بر این ریشه هرچه بادا باد

ازین اساس غلط این بنای پایه بر آب

نتیجه نیست به تعمیر این خراب‌آباد

همیشه مالکِ این مُلک ملّت است که داد

سند به دست فریدون قباله دست قباد

مگوی کشور جم، جم چکاره بود چه کرد

مگوی ملک کیان کی گرفت کی به که داد

به زور بازوی جمهور بود کز ضحّاک

گرفت داد دل خلق کاوهٔ حدّاد

شکسته بود، گر امروز بود، از صد جای

چو بیستون سر خسرو ز تیشهٔ فرهاد

کنون که می‌رسد از دور رایت جمهور

به زیر سایهٔ آن زندگی مبارک باد

پس از مصیبت قاجار عید جمهوری

یقین بدان بود امروز بهترین اعیاد

خوشم که دست طبیعت گذاشت در دربار

چراغ سلطنت شاه بر دریچهٔ باد

به یک نگاه اروپا بباخت خود را شاه

در این قمار کلان تاج و تخت از کف داد

تو نیز فاتحهٔ سلطنت بخوان عارف

خداش با همه بد فطرتی بیامرزاد

خرابه کشور ما را هر آنکه باعث شد

کزین سپس شود آباد خانه‌اش آباد

به دست جمهور هرکس رئیس جمهور است

همیشه باد در انظار راد مردان راد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode