گنجور

 
عارف قزوینی

ای بارگاه حسن تو محمود ایاز کن

وی خسروان به پیش ایازت نیاز کن

ویرانه ساز کعبهٔ دل‌ها چو سومنات

محمودی ای به کشور جان ترکتاز کن

چشم بهانه گیر تو دنبال فتنه کرد

هی بی‌جهت به خلق در فتنه باز کن

ابروی چون هلال نوت قد هلال ساز

روی چو خور فروخته‌ات جان‌گداز کن

چشمت به دستیاری مژگان ز هر کنار

چون صعوه صید دل کن و در چنگ باز کن

عمری‌ست ناز می‌کشم از مهوشان ولیک

هرگز ندیده‌ام چو تو مهروی ناز کن

ای بی‌نیاز از همه چیز همچو بولشویک

هر جا که رو کنی همه را سرفراز کن

تو شمع بزم غیری و من در غمت مدام

پروانه‌وار شب به سحر سوز و ساز کن

مگذار در غم تو بمیرم به شرط آنک

تا زنده‌ام تو ناز کن و من نیاز کن

شب شد، چه شد که یار نیامد؟ یقین فتاد

چنگ رقیب روده به صحبت دراز کن

ممتاز در میانهٔ خوبانِ عالمی

ای امتیاز حسن تو لغو امتیاز کن

عارف، قسم به عشق و به ناموس عشق، نیست

در راه عشق دوست حقیقت مجاز کن!

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قوامی رازی

ای مانده بر در هوس این در فراز کن

عذر گذشته خواه «و» در توبه باز کن

نزدیک شو به طاعت و ز فسق دور باش

روزی دو رنجکی برو جاوید نازکن

چون منعمان زکوة بروی و ریا مده

[...]

امیر شاهی

ای باد، پرده زان گل نو رسته باز کن

گو بر فروز لاله، رخ و غنچه، ناز کن

باد بهار داغ کهن تازه میکند

مطرب، همان ترانه دلسوز ساز کن

در پرده نوش جنس مروق، که پیر کار

[...]

اهلی شیرازی

ایدل گدایی از کرم کار ساز کن

خود را زمنت همه کس بی نیاز کن

توحید چیست ترک تعلق ز هر چه هست

یعنی بروی غیر در دل فراز کن

گوهر بزهر چشم نیز زد ز ناکسان

[...]

شاهدی

آمد نگار بر در دل دیده باز کن

بنشین به عیش و در ز رقیبان فراز کن

با یار نازنین چو بیابی مقام امن

چندانکه ناز بیش کند تو نیاز کن

مطرب بیا که یار ندیم است و گل ببار

[...]

محتشم کاشانی

یارب تو دل نوازی آن دل نواز کن

درهای مغفرت به رخش جمله باز کن

بر شاخسار سدره و طوبی هر آشیان

کاحسن بود نشیمن آن شاهباز کن

کوتاه شد چو رشتهٔ عمرش ز تاب مرگ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه