به غیر عشق نشان از جهان نخواهد ماند
بماند عشق ولیکن جهان نخواهد ماند
خزان عمر من آمد بهار عمر تو شد
بهار عمر تو هم ای جوان نخواهد ماند
به زیر سایهٔ دیوار نیستی است سرم
رهین منت هفت آسمان نخواهد ماند
بدان که مملکت داریوش و کشور جم
به دست فتنهٔ بیگانگان نخواهد ماند
به رنجبر ببر از من پیام کز اشراف
دگر به دوش تو بار گران نخواهد ماند
به کار باش، مده وقت را ز کف مِنبَعد
مجال و وقت به عاجزکُشان نخواهد ماند
گدای کوی خرابات را بشارت ده
هم عنقریب شَهِ کامران نخواهد ماند
بماند از پس سی قرن عدل مزدک لیک
به غیر ظلم ز نوشیروان نخواهد ماند
بگو به عارف بیخانمان خانهبهدوش
که جز خدا و تو کس لامکان نخواهد ماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چه عشرت و عیش جهان نخواهد ماند
غمین مباش که غم جاودان نخواهد ماند
زمان خوشدلیست و زمین عشرت و عیش
بنوش می که زمین و زمان نخواهد ماند
ز وصل گل چه تنعم بود که بلبل را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.