محیط گریه و اندوه و غصه و محنم
کسی که یک نفس آسودگی ندید منم
منم که در وطنِ خویشتن غریبم و زین
غریبتر که هم از من غریبتر وطنم
به هرکجا که قدم مینهم به کشور خویش
دچار دزد اداری اسیر راهزنم
طبیعت از پی آزار من کمر بسته
کنم چه چاره چو دشمن قویست دم نزنم
نهال عمر مرا میوه غیر تلخی نیست
بر آن سرم که من این بیخ را ز بن بکنم
چو شمع آب شدم بس که سوختم فریاد
که دیگران ننشستند پای سوختنم
چو گشت محرم بیگانه خانه، به در گور
کفن بیار که نامحرم است پیرهنم
ز قید تن شوم آزاد وان زمان زین بند
برون شوم، نیم آزاد تا اسیر تنم
به چشم من همه گلهای گلستان چون خار
خلد، اگر به تماشای گل نظر فکنم
در این دیار چه خاکی به سر توانم کرد
به هرکجا که روم اوفتاده در لجنم
بگو به یار که اندر پی هلاکت من
دگر مکوش که خود در هلاک خویشتنم
نبرد لذت شیرینی سخن عارف
به گوش عبرت نشنید گر کسی سخنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالتی از اندوه و غمانگیزی شاعر است. او احساس میکند که در وطن خود غریب است و هر جا که میرود، با مشکلات و دزدان اداری مواجه میشود. شاعر از ظلم طبیعی نگران است و به شدت غمگین است که عمرش جفا دیده و تلخیهایی را تجربه کرده است. او حس میکند که از زندگی جدا شده و به درد و رنج خود آشنا است. در نهایت، او پیامدهای این ناراحتی را به یار خود گوشزد میکند و میگوید که دیگر به دنبالش نرود، چون خود در درد و هلاکت غرق شده است.
هوش مصنوعی: من در محیطی پر از گریه و اندوه زندگی میکنم، و کسی هستم که هیچگاه نتوانستهام لحظهای را در آرامش سپری کنم.
هوش مصنوعی: من در سرزمین خودم احساس بیگانگی میکنم و از این بدتر این است که سرزمین من هم به اندازه من غریب و نا آشناست.
هوش مصنوعی: هر جا که قدم میزنم، در سرزمین خودم گرفتار دزدی میشوم که از ناحیهٔ دولت میآید و مثل یک راهزن من را میدزدد.
هوش مصنوعی: طبیعت به من آسیب میزند و من برای مقابله با آن آمادهام، اما وقتی که دشمنی قوی وجود دارد، چارهای نیست جز سکوت کردن.
هوش مصنوعی: عمر من مانند درختی است که میوهاش فقط تلخی بوده و هیچ چیز خوشمزهای برای من ندارد. بنابراین، احساس میکنم که باید این درخت را از ریشه بکنم.
هوش مصنوعی: من مانند شمعی ذوب شدم از بس که سوختم و فریاد میزنم که دیگران برای سوختن من نشستهاند و تماشا میکنند.
هوش مصنوعی: زمانی که غریبهزادگان وارد خانه شوند و محرم به حساب نیایند، برای خودم در گور کفن بیاور، زیرا پیراهن من برای کسی که نامحرم است، مناسب نیست.
هوش مصنوعی: من از قید و بند جسم خود رها میشوم و در آن زمان از این زنجیر آزاد خواهم گشت؛ اما تا آن زمان، هنوز نیمی از من اسیر بدنم است.
هوش مصنوعی: در دید من، همه گلهای باغ مانند خاری در بهشت هستند، اگر فقط به زیبایی یک گل نگاه کنم.
هوش مصنوعی: در این سرزمین، هرکاری بخواهم بکنم، همه جا که میروم، در مشکلات و ناکامیها غوطهورم.
هوش مصنوعی: به یار بگو که دیگر تلاش نکند تا مرا به نابودی بکشاند، چون خود نیز در حال نابودی است.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که شخصی که به حکمت و معانی عمیق سخنان عارفانه گوش نمیدهد، از لذت و زیباییهای آن بیخبر میماند، حتی اگر کسی خواسته باشد این معانی را برای او بیان کند. در واقع، نادانی یا عدم توجه فرد باعث میشود که از درک و تجربهی آن سخنان زیبا و عمیق محروم بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منم که از سر حمدان عقیق در یمنم
به سرخ ری کس نیست همچنان که منم
مرا سزد که کنم در جهان به . . . ر منی
که هر منی است گروگان هفده هژده منم
من آن کسم که ز بس تیز شهوتی . . . رم
[...]
درین نشیمن خاکی بدین صفت که منم
میان نفس و هوا دست و پای چند زنم
هزار بار برآمد مرا که یکباری
ز دست چرخ فلک جامه پاره پاره کنم
گره چگونه گشایم ز سر خود که ز چرخ
[...]
عجب مدار خراباتیی چنین که منم
اگر به کوی خراباتیان بود وطنم
کنشت و کعبه به فرمان روم خدا مکناد
که در ضمیر من آید که من به خویشتنم
خودی خود چو براندازم آن چه ماند اوست
[...]
شکست پشت من از بار غم، چه چاره کنم؟
ز غصه چند خورم خون خویش و دم نزنم
به تیغ هجر دل من هزار پاره شده ست
عجب نباشد، اگر خون برآید از دهنم
ز بس که سینه خراشم چو گل ز دست فراق
[...]
ز روی خوب تو گفتم که پرده برفکنم
ولی چو در نگرم پرده ی رخ تو منم
مرا ز خویش بیک جام باده باز رهان
که جام باده رهائی دهد ز خویشتنم
بجز نسیم صبا ای برادران عزیز
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.