جور این قدر به یک تن تنها نمیشود
گویی اگر که میشود حاشا نمیشود
ظالمتر از طبیعت و مظلومتر ز من
تا ختم آفرینش دنیا نمیشود
ای طبع من ز زشتی کردار روزگار
گویا دگر زبان تو گویا نمیشود
گویند گریه عقده دل باز میکند
خون گریه میکنم دل من وانمیشود
بنیانم اشک دیده ز جا کند ای عجب
کاین سیل کوهکن ز چه دریا نمیشود
با درد هجر ساخته در چنگ غم اسیر
کاری به نقد ساخته از ما نمیشود
نام تو گشته ورد زبانم ولی چه سود
شیرین، دهن به گفتن حلوا نمیشود
رجعت اگر دوباره کند ز آسمان مسیح
دردی است درد من که مداوا نمیشود
خاک تمام عالم اگر من به سر کنم
در خاک رفته من پیدا نمیشود
از بعد مرگ یار ز من گو به زندگی
دیگر سلوک ما و تو یک جا نمیشود
عارف چنان ز ماتم عبدالرحیم خان
گشته است بستری که دگر پا نمیشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تنهایی و سختیهای زندگی اشاره میکند. او به شدت از زشتیهای روزگار و ظلم طبیعت مینالد و احساس درماندگیاش را بیان میکند. با وجود تمام تلاشها، تلاشهای او برای فراموش کردن غم و رنجهایش بیفایده است و دلش همچنان پر از درد است. او به یاد محبوبش، دردی را تجربه میکند که به هیچ وجه تسکین نمییابد و بین زندگی و مرگ احساس جدایی میکند. در نهایت، شاعر از ناکامی در یافتن تسلی و آرامش سخن میگوید و ابراز میکند که حتی اگر مرگ همسرش یا یارش زندگیاش را تغییر دهد، اما دردها و سختیهایش همچنان باقی خواهند ماند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که این مقدار سختی و بیعدالتی نمیتواند تنها بر دوش یک نفر باشد. حتی اگر شرایط به گونهای باشد که چنین چیزی ممکن باشد، باز هم حقیقت ندارد که یک نفر بتواند این همه بار را به تنهایی تحمل کند.
هوش مصنوعی: طبیعت به قدری بیرحم و ظالم است که هیچ کس به اندازه من در مقابل آن احساس ظلم نمیکند و تا زمانی که دنیا وجود دارد، این احساس ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: ای نفس من، به خاطر زشتیهای رفتار روزگار، به نظر میرسد که دیگر نمیتوانی صحبت کنی.
هوش مصنوعی: میگویند که گریه کردن میتواند دل را سبک کند و مشکلات درون را آشکار سازد، اما من با وجود اینکه خیلی گریه کردهام، هنوز هم دلم آرام نمیشود.
هوش مصنوعی: بنیان وجودم از اشکهایم ویران شده است. عجیب است که این طوفان ویرانگر که از کوهها میآید، چرا به دریا نمیپیوندد.
هوش مصنوعی: با وجود درد جدایی و گرفتار شدن در چنگال غم، نمیتوانیم از چگونگی ارزشگذاری و قضاوت درباره خودمان چیزی بگوییم.
هوش مصنوعی: نام تو همیشه بر زبانم هست، اما چه فایده دارد؟ حرف زدن از آن شیرینی که مثل حلوا باشد، ممکن نیست.
هوش مصنوعی: اگر مسیح دوباره از آسمان بازگردد، درد من همچنان باقی میماند و هیچ درمانی برای آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر تمام خاک جهان را بر سر بریزم، حتی در خاک خودم هم اثری از من پیدا نخواهد شد.
هوش مصنوعی: پس از مرگ یار، به من بگو که در زندگی دیگر، راه و روش ما هرگز به یکدیگر نمیرسد.
هوش مصنوعی: عارف به شدت تحت تأثیر اندوه ناشی از مرگ عبدالرحیم خان قرار گرفته است، به طوری که حال جسمی او به گونهای شده که نمیتواند بلند شود و از بستر بلند شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیباده دل ز سیر چمن وا نمیشود
گل جانشین سبزه مینا نمیشود
آن دیده نیست رخنه ویرانه تن است
چشمی که محو آن قد رعنا نمیشود
عاشق به نور عشق کند جلوه ظهور
[...]
بیروی دل گره ز زبان وا نمیشود
طوطی ز پشت آینه گویا نمیشود
چندان که گرد محمل لیلی است در نظر
مجنون غبار خاطر صحرا نمیشود
زاهد چگونه از سر فردوس بگذرد
[...]
بی گفتگوی رزق مهیا نمی شود
این قفل بی زبان طلب وا نمی شود
کی می رود ز پهلوی منعم گرسنه چشم
گرداب دور از لب دریا نمی شود
رنگینی قبا نکند پیر را جوان
[...]
ز اظهار درد، درد مداوا نمیشود
شیرین دهان به گفتن حلوا نمیشود
درمان نما، نه درد که با پا زمین زدن
این بستری ز بستر خود پا نمیشود
میدانم ار که سر خط آزادگی ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.