به سر کویت اگر رخت نبندم چه کنم
واندر آن کوی اگر ره ندهندم چه کنم
من ز در بستن و واکردن میخانه به جان
آمدم گر نکنم باز و نبندم چه کنم
غم هجران و پریشانی و بدبختی من
تو پسندیدی اگر من نپسندم چه کنم
مانده در قید اسارت تن من وان خم زلف
میکشد، میروم افتاده به بندم چه کنم
من به اوضاع تو ای کشور بیصاحب جم
نکنم گریه پس از گریه نخندم چه کنم
آیت روی تو ز آتشکده زردشت است
من بر آن آتش سوزان چو سپندم چه کنم
خون من ریختی و وصل تو شد کام رقیب
من به ناچار دل از مهر تو کندم چه کنم
شرط عقل است سپس راه جنون گیرم و بس
عارف آسوده من از ناصح و پندم چه کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.