خوش آن زمان که دلم پایبند یاری بود
به کوی بادهفروشانم اعتباری بود
بیار باده که از عهد جم همین مانده است
به یادگار، چه خوش عهد و روزگاری بود
به اقتدار چه نازی که روزی ایران را
مزیت و شرف و فخر و اعتباری بود
چو کاوه وقتی سردار نامداری داشت
در این دیار چو سیروس شهریاری بود
به این محیط که امروز بیکس و یار است
کمان کشیده چو اسفندیار یاری بود
کسی که کرد گرفتار یکهتازان را
اسیر پنجه یک طفل نی سواری بود
بنای کاخ تمدن به باد میدادم
اگر به دست من ای چرخ اعتباری بود
کشیده بار فراق تو بارها این بار
خمیده شد قدم از زحمت این چه باری بود
قرار داد دو چمشش که خون به شیشه دل
سپس نریزد پیمانشکن قراری بود
به دستیاریت ای دیده دل به خون غلتید
الهی آنکه شوی کور این چه کاری بود
دلی است گمشده از من کس ار نشان خواهد
بگو که یکدل چون لاله داغداری بود
گذار عارف و عامی به دار میافتاد
اگر برای مجازات چوب داری بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۷
بنای کاخ تمدن به باد میدادم
اگر به دست من ای چرخ اعتباری بود
بنای این مدنیت به باد میدادم
اگر به دست من از چرخ اختیاری بود
ازین دیار برفتیم و خوش دیاری بود
به آب دیده بشستیم اگر غباری بود
ز آستان شریفت اگر فتادم دور
گمان مبر که درین کارم اختیاری بود
دلا به هجر بسوز و بساز با خواری
[...]
خوش آنکه دل زغم هجر بر کناری بود
زیمن وصل تو فرخنده روزگاری بود
هزار زخم اگر میرسید خوش بودم
که مرهم دلم از وصل چون تو یاری بود
تو آن گلی که فلک با وجود یوسف هم
[...]
میان ابرو و چشم توگیر و داری بود
من این میانه شدم کشته این چه کاری بود
تو بی وفا واجل در قفا و من بیمار
بمردم از غم و جز این چه انتظاری بود
مرا ز حلقه ی عشاق خود نمیراندی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.