گنجور

 
عارف قزوینی

گر مراد دل خود حاصل از اختر نکنم

آسمان، ناکسم ار چرخ تو چنبر نکنم

مادر دهر اگر مثل تو دختر زاید

بی‌پدر باشم اگر حرمت مادر نکنم

این تویی در بر من یا که بود خواب و خیال

که من از بخت خود این واقعه باور نکنم

سر از آن شب که ز بالین تو برداشته‌ام

خویش را در دو جهان با فلک همسر نکنم

نیست یک شب که من از حسرت چشمت تا صبح

متصل خون دل از دیده به ساغر نکنم

شعلهٔ آه من آتش به جهان خواهد زد

ز آب چشم خود اگر روی زمین تر نکنم

خون من ریز میندیش تو از حشر که من

شکوه از دست تو غیر از تو به داور نکنم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode