دیشب خرابی میم از حصر و حد گذشت
این سیل کوه ساز خم آمد ز سد گذشت
گفتم حساب جامشماری به دست کیست
ساقی جواب گفت چه پرسی ز صد گذشت
قدم خمیده شد چو کمان تا که دیده دید
همچون مه چهارده آن سرو قد گذشت
با یار صحبت از گلههای گذشته بود
آمد رقیب و دید نماند از حسد گذشت
نگذاشت دست رد به کس هر جا نظر فکند
خون ریخت چشم مست تو بیدست رد گذشت
تعداد کشتگان تو نتوان همین قدر
اجساد بیشمارهٔ خون از جسد گذشت
بد کرده را بگوی که «بد از تو تا ابد
ای بیخبر بماند ز ما خوب و بد گذشت»
بیصاحبیِ خانهٔ من بین ز هر طرف
هرکس رسید بیپته و بیسند گذشت
عمری که در نتیجهاش عمرم تمام شد
عارف، هزار شکر، گذشت ار چه بد گذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر جان ما جفای نکویان ز حد گذشت
اوقات ما میانه این قوم بد گذشت
سوز و گداز شمع ز رشک جمال تست
رست از همه عذاب کسی کز حسد گذشت
نشمرد از سکان خودم هیچ دلبری
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.