گنجور

 
عارف قزوینی

چه گویمت که چه از دست یار می‌گذرد

به من هرآنچه که از روزگار می‌گذرد

ز یار شکوه کنم یا ز روزگار چه‌ها

ز یار بر من و از روزگار می‌گذرد

چه‌ها گذشت ز زلفت به دل چه می‌دانی

به کارگر چه ز سرمایه‌دار می‌گذرد

بس است تا به کیت سر به زیر پر صیاد

به غفلت اندر و وقت فرار می‌گذرد

به دور نرگس مست تو نادرست کسی

میان شهر اگر هوشیار می‌گذرد

کجاست شحنه که پنهان هزار خون کرده

دو چشم مست تو او آشکار می‌گذرد

به اسم من همه مال التجاره غم و درد

ز شهریار ببین بار بار می‌گذرد

سواره آمد و بگذشت از نظر گفتم

امان که عمر چو چابکسوار می‌گذرد

هزار شکر که دیدم رقیب از کویت

گذشت لیک به خواری چو خار می‌گذرد

تو خفته‌ای و چه دانی که در غمت شب هجر

چگونه بر من شب‌زنده‌دار می‌گذرد

به مجلسی که تویی گفتگوی ما و رقیب

تمام با سخن گوشه‌دار می‌گذرد

بدم از اینکه بدو خوب و ننگ و نام امروز

به یک رویه و در یک قطار می‌گذرد

مرا که سایه آن سرو بارور بر سر

نماند، ای به جهنم بهار می‌گذرد!

ز دست دیده به هرجا که می‌رود عارف

در آب دیده خود بی‌گدار می‌گذرد

 
 
 
عراقی

بیا بیا، که نسیم بهار می‌گذرد

بیا، که گل ز رخت شرمسار می‌گذرد

بیا، که وقت بهار است و موسم شادی

مدار منتظرم، وقت کار می‌گذرد

ز راه لطف به صحرا خرام یک نفسی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
حسین خوارزمی

نظر کنید که آن شهسوار می‌گذرد

قرار جان من بی‌قرار می‌گذرد

اگر نه قصد هلاک منش بود در دل

چنین کرشمه‌کنان بر چه کار می‌گذرد؟

دریغ صید نزارم از آن به زاری زار

[...]

عرفی

شبی که در قدم وصل یار می‌گذرد

به ذوق گریهٔ بی‌اختیار می‌گذرد

کسی که محرم درد من است می‌داند

که دیده بی‌نم و آب در کنار می‌گذرد

مخواب در دل شب‌ها که موج قافله‌ای‌ست

[...]

صائب تبریزی

مرا به زخم زبان روزگار می‌گذرد

مدار آبله من به خار می‌گذرد

به اعتبار عزیز جهان شدن سهل است

عزیز اوست که از اعتبار می‌گذرد

به آب و رنگ جهان هرکه چشم کرد سیاه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
حزین لاهیجی

در این دو هفته که با گل مدار می‌گذرد

پیاله گیر که ابر بهار می‌گذرد

به این خوشم که شب هجر، تیره‌روزان را

به یاد صبح بناگوش یار می‌گذرد

به حیرت از روش چشم می‌پرست توام

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه