من این جانی که دارم عهد با جانان خود کردم
که گر پایش نریزم دشمنی با جان خود کردم
غمت بنشسته بر دل برد از من مایه هستی
ندانستم در آخر دزد را مهمان خود کردم
ز دست بیسر و سامانی خود من ترک سر گفتم
به کوی نیستی فکر سر و سامان خود کردم
ز ناچاری چو راه چاره شد مسدود از هر سو
همین یک فکر بهر درد بیدرمان خود کردم
شدم در انتحار خویش یکدل دل ز جان کندم
لجاجت با خود و با بخت نافرمان خود کردم
ز بس خون ریختم در دل من از دست غمت آخر
نمکنشناس دل را شرمسار خوان خود کردم
گهی بگریستم گه خنده کردم گه به دل شوخی
نمودم گه ملامت دیدهٔ گریان خود کردم
ز چشم خویش بد دیدم ندیدم بد ز خاموشی
شدم خاموش ترک صحبت یاران خود کردم
به کوی عشق سرگردان چو دیدم عقل برقآسا
فرار ای عاشقان از عقل سرگردان خود کردم
به فقر و نیستی زآن روی خو کردم که یک روزی
گدایی را به کوی یار خود عنوان خود کردم
ز طفلی عشق را پروردم و پروردهٔ خود را
در این پیرانهسر عارف بلای جان خود کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عهد و پیمانی با محبوب صحبت میکند که با وجود دشواریها و غمها، تصمیم به وفاداری و عشق ورزی گرفته است. او از درد و اندوه ناشی از غم عشق رنج میبرد و در مسیر پیدا کردن آرامش و سامان خود، به ناچار به تنهایی و فقر تن میدهد. با تکرار گوشهنشینی و ترک یاران، به جستجوی حقیقت عشق و وجود خود در دنیای بیثباتی میپردازد. عشق را همچون تحولی عمیق در زندگیاش میبیند که در نهایت به تعالی روح و کشف خود منجر میشود.
هوش مصنوعی: من این زندگی که دارم، با محبوب خود پیمان بستم که اگر در راه او قدم بر ندارم، با جان خود دشمنی کردهام.
هوش مصنوعی: غم تو بر دل من نشسته و از من هستی و وجودم را گرفته است. نمیدانستم که در نهایت، خودم را مهمان دزدی کردهام که همین غم است.
هوش مصنوعی: از آنجا که دست من بیسامان و بینظم است، به صورت بیخبر از خودم از سر گفتم و در کوی نابودی و عدم فکر سامان و میزانی برای خود کردم.
هوش مصنوعی: وقتی تمام راهها برای حل مشکل بسته شد و درمانی برای دردهای بیپایانم پیدا نکردم، تنها به همین فکر پناه بردم.
هوش مصنوعی: در تلاش و کشمکش با خود و سرنوشت نافرمانم، تصمیم گرفتم که از زندگیام به طور کامل جدا شوم و از عمق وجود به این کار دست یازم.
هوش مصنوعی: به خاطر غم تو چنان گریه و اندوهی به دل من نشسته که آخر کار، دل مرا که از روی محبت به تو و به خاطر مشکلاتی که برایم ایجاد کردی، رسوا کردهام.
هوش مصنوعی: گاه به شدت گریه کردهام، گهگاهی هم خنده کردهام. گاهی با دل خود شوخی کردهام و گاهی هم خودم را به خاطر اشکم سرزنش کردهام.
هوش مصنوعی: از دیدگان خود چیزهای ناپسند را دیدم، ولی این بدیها را نادیده گرفتم. به خاطر بیصدا بودن، خودم نیز ساکت شدم و ارتباطم را با دوستانم قطع کردم.
هوش مصنوعی: زمانی که در کوی عشق سرگردان بودم، عقل را دیدم که با سرعت بسیار در حال فرار است. بنابراین تصمیم گرفتم از عقل سرگردان خود دور شوم.
هوش مصنوعی: به خاطر فقر و کمبود، به این زندگی عادت کردم که روزی در کوچه محبوبم خودم را گدا معرفی کردم.
هوش مصنوعی: از کودکی عشق را پرورش دادم و در این سن بالا، معشوقهای که خود پرورش دادهام را بلای جان خود قرار دادهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم
طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم
مگو وقتی دل صد پارهای بودت کجا بردی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.