ببند ای دلِ غافل به خود رَهِ گله را
زیان بس است ز مردم ببر معامله را
فراخنای جهان بر وجودِ من تنگ است
تو نیز تنگتر از این مخواه حوصله را
دلِ تو ز آهن و من رَه بدان از آن جویم
که راهآهن کرده است وصل فاصله را
شدند دَهْدِله و اجنبیپرست، منم
که میپرستم ایرانپرستِ یکدله را
تو ای دویده بیابان رنج بهر وطن
به چشم من بِنِهْ آن پای پُر ز آبله را
به هیچ مملکت و ملت این نبوده و نیست
به دست گرگ، شبانی رها کند گله را
مراست رأی کز این بعد انتخاب کنند
وکیل خولی و شمر و سنان و حرمله را
اگرچه دختر فکر تو حامله است عارف
بگو مترس و ببین مردهای حامله را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیاکه جام مروت دهیم حوصله را
به سایهٔ کف پا پروریم آبله را
به وادیی که تعلق دلیل کوششهاست
ز بار دل به زمین خفتهگیر قافله را
ز صاحب امل آزادگی چه مکان است
[...]
چو سوخت خال تو دل، عاشقان، یکدله را
به باغ لاله دگر خورد داغ باطله را
ز کاروان جنون دل گرفت و داد به زلف
شریک دزد ببین و رفیق قافله را
دلم به زلف تو، بر ابروی تو سجده کند
[...]
ببند ای دل غافل به خود ره گله را
زیان بس است ز مردم ببر معامله را
فراخنای جهان بر وجود من تنگ است
تو نیز تنگتر از این مخواه حوصله را
دل توز آهن و من ره بدان از آن جویم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.