گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

بخش ۱ - گفتار نخست در عظمت ذات باریتعالی و نقص ادراک بشر: ای نبرده کسی به کنه تو راه

بخش ۲ - گفتار دوم در خلقت جهان: آن مهندس که این بنا پرداخت

بخش ۳ - در مذمت مخدرات و مسکرات: باده و این همه ز باده بتر

بخش ۴ - گفتار سوم سبب نظم کتاب: داشت امسال ماه فروردین

بخش ۵ - صف اداره تأمینات و شرح زندان: مثل مردمان خطا نشود

بخش ۶ - صف زندان نمره دو: پس ره نمره دو پیمودم

بخش ۷ - صف زندان نمره یک: دیده‌ام من ز بام آنجا را

بخش ۸ - سبب بنای زندان: بهر آن شد بنای نمره یک

بخش ۹ - تمثیل: گشت مردی شریک پرخواری

بخش ۱۰ - حکایت حاج واعظ قزوینی: شب آدینه هشتم آبان

بخش ۱۱ - در نیکامی و بدنامی می گوید: آه‌ از انسان که‌ چون‌ شود سوی پست

بخش ۱۲ - حکایت دیوانه‌ای که سنگ به چاه اندخت: کرد دیوانه‌ای به چاه نگاه

بخش ۱۳ - تغییر زندان: نمره دو بود چو نمره یک

بخش ۱۴ - در صفت محبس تأمینات: اندرین ‌حجره‌ام ‌پس‌ از خور و خواب‌

بخش ۱۵ - داستان شبی از شب های جوانی: در جوانی چنان که می‌دانی

بخش ۱۶ - غزل مرادف: هرکه او یار محترم دارد

بخش ۱۷ - خواب دیدن بهار سنائی را: خفته بودم شبی به خانه خویش

بخش ۱۸ - گفتار چهارم در صفت استاد گوید: گیتی از اوستاد باشد راست

بخش ۱۹ - در فایده علوم: علم از بهر چیست ای استاد

بخش ۲۰ - در صفت شیادان لفاظ که با دانستن چند اصطلاح خود را عالم نامیده و درمجالس سخن می گویند: بود مردی ز هر هنر عاری

بخش ۲۱ - در فضیلت شاگردی کردن: ز اوستادی کهن بگیر سراغ

بخش ۲۲ - در فواید اختصاص و تقسیم کارها میان مردم دانا: نیک بنگر بدان بنای بلند

بخش ۲۳ - در وظیفه‌شناسی: رسم مکتب بود که استادت

بخش ۲۴ - در وصف باغچه بهار و شرح حال او در خانه: موسم نوبهار خانه من

بخش ۲۵ - حبس شدن بهار بار دیگر: دشمن بنده بود «‌درک‌هی‌»

بخش ۲۶ - خطاب به نزدیکان شاه: ای که نزد شه آبرو داری

بخش ۲۷ - گفتار پنجم در دین و آیین و صفت وجدان: هان بهارا مکوب آهن سرد

بخش ۲۸ - داستان رفیق بی‌وجدان: داشت مردی جوان رفیقی چند

بخش ۲۹ - در اخلاق و نفوس زنان: این جوان داشت خانمی مقبول

بخش ۳۰ - دعوت شوهر زن را به کیش وجدان: داشت اصرار شوهر نادان

بخش ۳۱ - نیرنگ رفیق طرار در دیدن روی زن یار: یار طرار از این به تنگ آمد

بخش ۳۲ - درشتی کردن شوهر با زن خود: گفت با زن که این اداهایت

بخش ۳۳ - محشور شدن دو خانواده: این کشاکش بسی نگشت دراز

بخش ۳۴ - در مسافرت کردن شوهر و سپردن خانه و زن خود به‌دست رفیق بدگوهر: دیرگاهی بر این وتیره گذشت

بخش ۳۵ - حکمت: پیش زن مدح دیگران مکنید

بخش ۳۶ - جعل‌ نامه و گرفتار ساختن مرد بیگناه: نامه‌ای ساخت پس به خط رفیق

بخش ۳۷ - غزل در بیان مذهب نوخاستگان: مرد باید که دل دژم نکند

بخش ۳۸ - داستان مرد حکیم: داشت همسایه‌ای به حبس مقیم

بخش ۳۹ - داستان حبس مرد حکیم: یار جست از حکیم زندانی

بخش ۴۰ - حکایت مرغ پیر که به دام افتاد: خواندم ‌اندر حدیث « کنفوسیوس‌»

بخش ۴۱ - داستان مهندسی که گنج‌خانه ساخت: ظالمی داشت زر برون ز حساب

بخش ۴۲ - عاقبت کار وجدان‌فروش و رها شدن رفیق از بند: چون ‌ز حبس ‌جوان ‌سه سال گذشت

بخش ۴۳ - ا ندرز: هرکه عرض کسان دهد بر باد

بخش ۴۴ - آمدن سرمایه‌داری و رفتن دین: تا که سرمایه یافت آزادی

بخش ۴۵ - پنجمین ماه در زندان: تیر و مرداد هم به بنده گذشت

بخش ۴۶ - حبس شدن مدیر ناهید در اتاق بهار: شب بدیدم در آن سرا تختی

بخش ۴۷ - شمه‌ای از تاریخ خراسان: گرچه‌زرتشت‌از خراسان خاست

بخش ۴۸ - حکایت محمود غزنوی: شد چو محمود غزنوی سوی ری

بخش ۴۹ - گفتار ششم عزیمت بهار به اصفهان و شرح آن: ماه مرداد چون به پایان شد

بخش ۵۰ - داستان مسافرت به یزد: هفته‌ای بود کاندر آن خانه

بخش ۵۱ - قطعه: لولیئی گفت با پسر، هشدار

بخش ۵۲ - در شکایت از خالق: چون که نومید بودم از تهران

بخش ۵۳ - سیل در اصفهان: در زمستان هوای اصفاهان

بخش ۵۴ - آخر سال: ماه اسفند نیز شد گذری

بخش ۵۵ - حکایت کسی که با پلنگ دوستی کرد و موشان را بیازرد: گرگ خوبی ز پردلان گروه

بخش ۵۶ - گفتار هفتم در سیاست و شرط ریاست: آنچه اکنون سیاستش خوانی

بخش ۵۷ - حکایت در بخل و امساک: چون به‌ شاهی‌ نشست‌ پور زبیر

بخش ۵۸ - حکایت پیشوای سمرقند: در سمرقند پیشوایی بود

بخش ۵۹ - حکایت جود و بخشش محمود: بود محمود زابلستانی

بخش ۶۰ - حکایت اشرف خر: خود شنیدی حدیث اشرف خر

بخش ۶۱ - حکایت احمد شاه قاجار و مال اندوختن او: این چنین بود احمد قاجار

بخش ۶۲ - صفت عدالت: آسمان‌ها ز دل برپا شد

بخش ۶۳ - در عقل و علم: خرد و داد و راستی کرم است

بخش ۶۴ - حکایت گراز: در خیابان باغ‌، فصل بهار

بخش ۶۵ - خطاب به دروغگویان مصلح نما: ای درآورده بازی اصلاح

بخش ۶۶ - در مذمت ظلم و ظالم: چون اساس زمانه گشت درست

بخش ۶۷ - حیونات منقرضه: حیوانات سهمگین بزرگ

بخش ۶۸ - حکایت عمالقه: خود شنیدی حدیث عوج عناق

بخش ۶۹ - حکایت در معنی‌: الناس علی سلوک ملوکهم: چون‌ ز عهد مسیح‌ پیغمبر

بخش ۷۰ - در مذمت سرکشی و عیب‌جویی: در بر مام و باب خاضع باش

بخش ۷۱: آمد اردیبهشت‌، ای ساقی

بخش ۷۲ - شرح تفتیش کردن مأمورین دولت در راه: چون رسیدم به چند میلی ری

بخش ۷۳ - شرح ملاقات آیرم رئیس شهربانی: در «‌اوین‌» داشتم گلستانی

بخش ۷۴ - گفتار نهم در تغییر اوضاع: کار کشور گرفت لون دگر

بخش ۷۵ - ملاقات دوم با آیرم: پس چندی امیر دولت بار

بخش ۷۶ - تمثیل: مردی از فاقه در امان آمد

بخش ۷۷ - داستان کاردار: کارداری براند گرم به‌دشت

بخش ۷۸ - فرار آیرم از ایران: میر لشگر ز من مکدر گشت

بخش ۷۹ - در ریاست سرپاس مختاری: داد شه جای او به مختاری

بخش ۸۰ - داستان انقلاب خراسان: و آن قضایا که در خراسان بود

بخش ۸۱ - در صفت پاسبان: پاسبان باید از نژاد اصیل

بخش ۸۲ - گفتار دهم در صفت زن گوید: چادر و روی‌بند خوب نبود

بخش ۸۳ - در صفت زن خوب: زن‌شناسم به روی همچو نگار

بخش ۸۴ - صفت زن بد: نیز دانم زنی ثقیل وگران

بخش ۸۵ - در طبیعت زن: راست خواهی زنان معمایند

بخش ۸۶ - گل و پروانه: بامدادان به ساحت گلزار

بخش ۸۷ - شعور پنهان و شعور آشکار: دو شعور است در نهاد بشر

بخش ۸۸ - خاتمه کتاب شهید بلخی: بود روزی شهید بنشسته