لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

کرد دیوانه‌ای به چاه نگاه

عکس خود را بدید در ته چاه

سنگی افتاده بد به راه اندر

هشت آن سنگ را به چاه اندر

مردم شهر رنج‌ها بردند

تا که آن سنگ را برآوردند

تویی آن سنگ اوفتاده به چاه

عاقلان در تو می‌کنند نگاه

وقت بسیار کرد باید صرف

تا برونت کشید از آن چه‌ ژرف

پدرت فتنه بود و مادر شر

نیک مانی به مادر و به پدر

هر که زی‌ مردمان وجیه بود

زی تو پتیاره‌ و کریه بود

وان که نزد تو آبرو دارد

دست پیش کسان به رو دارد

وه چه خوش گفت اوستاد طریق

زاد سرو حدیقهٔ تحقیق

«کآدمی‌چون بداشت دست از صیت

هر چه‌خواهی‌ بکن که‌ فاصنع‌ شیت‌»

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]