گیتی از اوستاد باشد راست
کارگیتی از اوستاد بپاست
کیست استاد آن که هم ز اول
سوی یک علم رفت و کرد عمل
هنر آموخت نزد استادی
اوستا دیدهای ملک زادی
چون کز استاد علم حاصل کرد
به عمل علم خویش کامل کرد
خورد سی سال خون دل پیوست
اوستادی بدو برازنده است
وز دو استاد آن بود برتر
که به یک فن شدست نامآور
ذوفنون پیش مردم یک فن
خوار باشد به وقت عرض سخن
علمها را کرانه پیدا نیست
آن که علمی تمام داند کیست؟!
علمهاگرچه پیچ درپیچ است
علم ما پیش جهل ما هیچ است
عمرها گر هزار سال بدی
وآن هم اندر علوم صرف شدی
بودی آن جمله پیش علم وجود
نقطهای پیش سطح نامحدود
حد آن جز خدا ندانسته
چیست دانسته یا ندانسته
چونچنیناستهست شرط هنر
که به یک فن کنی پدیدگهر
چون نهادی به کارگردن را
میتوان داد، داد یک فن را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.