آمد اردیبهشت، ای ساقی
اصفهان شد بهشت، ای ساقی
آن بهشتی که گم شد از دنیا
هر به سالی مهی، شود پیدا
وان مه اردیبهشت باشد و بس
اصفهان چون بهشت باشد و بس
جنت عدن و روضهٔ رضوان
هست اردیبهشت اصفاهان
آفتابی لطیف و هر روزه
آسمانی چو طشت فیروزه
طاق و ایوان و گنبد و کاشی
شهر را کرده پر ز نقاشی
نقشهها هرچه خوب و دلکشتر
نقش اردیبهشت از آن خوشتر
گل شب بوش پُر پَر و پرپشت
یاسش انبوه و اطلسیش درشت
باز هم صحبت از گل آمد پیش
و اوفتادم به یاد گلشن خویش
شدهام این سفر من از جان سیر
لیک کی گردم از صفاهان سیر
دست از جان همی توان شستن
وز صفاهان نمیتوان شستن
گل آسایشم به بار آمد
تلگرافی ز شهریار آمد
خرقهٔ ژندهام رفو کردند
جرم ناکردهام عفو کردند
قاسم صور شرح حال مرا
کرد انهی به هیئت وزرا
شد فروغی شفیعم از سر مهر
سود برآستان خسروچهر
در نهان با «شکوه» شد همدست
بر خسرو شفاعتی پیوست
نامهٔ من به پیشگاه رسید
شرح حالم به عرض شاه رسید
خواستندم ز شهر اصفاهان
این چنین است عادت شاهان
گرچه دولت رضای من میجست
التزامی ز من گرفت نخست
که به ری انزوا کنم پیشه
نکنم در سیاست اندیشه
آنچه گفتند سربسر دادم
مهر و امضای خویش بنهادم
ره تهران گرفتم اندر پیش
تا شوم منزوی به خانهٔ خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور ثبت نام کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.