هفتهای بود کاندر آن خانه
کرده بودیم گرم، کاشانه
مطلع مهر و ختم تابستان
کودکان رفته در دبیرستان
من به عزلت درون خانه مقیم
منزویوار با کتاب ندیم
ناگه آمد به گوش کوبه ی در
خادم آمد به حالت منکر
گفت باشد پلیس تامینات
بر محمد و آل او صلوات
زن بیچارهام چو این بشنید
رنگ ته ماندهاش ز روی پرید
کردمش خامش و گشادم در
کرد مردی سلام و داد خبر
گفت امر آمده است از تهران
که شوی سوی یزد از اصفاهان
هست ماشین یزد آماده
بایدت رفت یکه و ساده
گفتم آیم بر رئیس اکنون
تا که آگاه گردم از چه و چون
تاختم گرم بر سرای پلیس
دیدم آنجا نشسته است رئیس
حال پرسیدم و بداد جواب
گشتم از آن جواب در تب و تاب
گفت باید برون شتابی تفت
گفتم اصلا نمیتوانم رفت
کی به رفتن مجال دارم من
که نه مال و نه حال دارم من
خود گرفتم که مال باشد و حال
چه کنم با گروه اهل و عیال
گفتم و آمدم به مسکن خویش
به تسلای خاطر زن خویش
عرض کردم به صد خضوع و خلوص
تلگرافی به دفتر مخصوص
شمهای ز ابتلا و بد حالی
رفتن یزد و کیسهٔ خالی
لطف شه گشت سوی من معطوف
رفتن یزد بنده شد موقوف
از قراری که دوستان گفتند
هم به ری هم به اصفهان گفتند
بوده «مکرم»» در این عمل مبرم
... بادا به ریش این مکرم
وان که بندد به قول مکرم کار
او ز مکرم بتر بود صد بار
پس شش مه ز فرط بد روزی
از فشار معیشت و روزی
تلگرافی دگر نمودم عرض
به شهنشه ز فقر و شدت قرض
یا نخواند آن شه همایونفر
یا که خواند و در او نکرد اثر
پس نوشتم عریضهٔ مکتوب
با عبارات موجز و خط خوب
که اگر ماند بایدم اینجا
شود آخر حقوق بنده ادا
این عبارات نیز سود نکرد
نه همین شعله بلکه دود نکرد
به فروغی کتابتی کردم
وز قضایا شکایتی کردم
بنوشتم نظیر این ابیات
از برای رئیس تشکیلات:
کار نظم مصالح جمهور
هست مشکل تر از تمام امور
جز به بخت جوان و دانش پیر
جد و جهد و درایت و تدبیر
گاه آهندلی و خونسردی
گاه نرمی و کدخدا مردی
گه لبی پر ز خنده چون شکر
گه نگاهی برنده چون خنجر
صبح پیش از اذان سحر خیزی
روز تا نصف شب عرق ریزی
خواندن دوسیه، دیدن اخبار
عرض کردن به شه نتیجهٔ کار
مفسدان را مدام پاییدن
خلق را روز و شام پاییدن
دستهدسته جماعت مشکوک
متفرق میان شهر و بلوک
همه را داشتن به زیر نظر
خواه در خانه خواه در معبر
سر ز سر عدو درآوردن
رازشان جمله منکشف کردن
پشت هر سرقتی پی افشردن
از عمل پی به عاملش بردن
راهزن را گرفتن اندر راه
گرچه خود را نهان کند در چاه
خط انگشت دزد را دیدن
حال جانی ز چشم فهمیدن
شهرها را به نظم آوردن
خلق را رو به تربیت بردن
سخت مالیدن و ادب کردن
زبن یکی گوش زان یکی گردن
دیدن جمله خلق با یک چشم
لیک گاهی به خنده گاه به خشم
به یکی دست، لالهٔ رنگین
به دگر دست، دهرهٔ سنگین
خلق را داشتن به بیم و امید
گاه با لطف وگاه با تهدید
یکی از صد هزارها کار است
که به هریک هزار اسرار است
غیر ازین رنج های پنهانی
که ندانم من و تو خود دانی
من که دیرینه خادم وطنم
پادشاه ممالک سخنم
گرچه در نظم و نثر سلطانم
تابع پادشاه ایرانم
با اجانب نبودهام دمساز
با اجامر نگشتهام همراز
چون خود از خادمان ایرانم
قدر خُدّام ملک می دانم
داغهای کهن به دل دارم
در وطن حق آب و گل دارم
کردهام من به خلق خدمتها
دیدهام خواری و مشقتها
باغ معنی است آبخوردهٔ من
نظم و نثر است زنده کردهٔ من
چاپلوسانه نیست رفتارم
زان که دل با زبان یکی دارم
بعد سی سال خدمت دایم
چار دوره وکالت دایم
هست دارائیم کتابی چند
خانه و باغ و پنج شش فرزند
در زمانی که بود روز شلنگ
می شلنگید هر عصازن لنگ
بنده بودم بهجای خویش مقیم
پا نکردم درازتر زگلیم
نه نمازم سوی سفارت بود
نه نیازم سوی وزارت بود
نه به شغل اداریام میلی
نه ز انبار دولتم کیلی
بنشستم در آشیانهٔ خویش
گم شدم در کتابخانهٔ خویش
در دل خانه مختفی گشتم
غرق کار معارفی گشتم
پنج شش سال منزوی بودم
گوش بر حکم پهلوی بودم
چون که نو گشت سال پارینه
چرخ، نو کرد کین دیرینه
دستلافی طراز جیبم شد
عیدی کاملی نصیبم شد
خورده بودم برای کسب هنر
چهل و پنج سال خون جگر
در صفاهان ز فرط رنج و ملال
همه از یاد من برفت امسال
لیک ازین حال شکوه سر نکنم
شکر شه کافرم اگر نکنم
همه دانند بیگناهم من
خود گرفتم که روسیاهم من
لیک پنهان نمی کنم غم خویش
تات سازم شریک ماتم خویش
تو امیری و صاحب جاهی
چاکر صادق شهنشاهی
زین ستمدیدگان حمایت کن
حال ما را به شه حکایت کن
هرچه بودم به شهر ری موجود
رهن شد در بر رحیم جهود
باورت نیست از محله بپرس
زان رحیم رجیم دله بپرس
بختم از خشم شاه برگشته
دستم از پا درازتر گشته
یا اجازت دهد شه آفاق
که رَوَم من به سوی هند و عراق
یا ازین ابتلا رها کندم
خط آزادگی عطا کندم
تا به کسب معاش پردازم
دفتر و نامه منتشر سازم
هم درین ماه قطعه ای گفتم
وندر آن دُرّ معرفت سفتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن، داستانی از زندگی خود را روایت میکند. او به دوری از مردم و زندگی منزوی خود اشاره دارد و از روزگار سختی که بر او گذشته میگوید. ناگهان خبر میرسد که به یزد منتقل خواهد شد که او را نگران میکند چرا که وضعیت مالیاش نابسامان است و نمیتواند خانوادهاش را ترک کند. شاعر تلاش میکند با نوشتن تلگراف و نامه، اوضاع خود را به مقامات توضیح دهد و از آنها کمک بخواهد.
او از فشار اقتصادی و بیپولی خود شکایت میکند و به خدماتی که برای وطنش انجام داده، فخر میفروشد. شاعر در پایان از مقام بالاترین خواسته حمایت میکند و آرزو میکند که بتواند زندگیاش را سر و سامان بدهد و از مشکلاتش رهایی یابد. این متن ترکیبی از مضامین اجتماعی، احساسی و سیاسی است که به وضعیت جامعه و شهروندان پرداخته و انتقادات و نگرانیهای شاعر را در این زمینه به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: هفتهای در آن خانه با آرامش و خوشی زندگی کرده بودیم، ای کاش که این لحظات ادامه داشت.
هوش مصنوعی: این بیت به آغاز سال تحصیلی و ورود کودکان به مدرسه در پایان تابستان اشاره دارد. به عبارتی دیگر، با فرا رسیدن تابستان و پایان آن، زمان تحصیل و بازگشت به مدرسه برای دانشآموزان فرامیرسد.
هوش مصنوعی: من در تنهایی خانهام زندگی میکنم و به کتابهایم میپردازم.
هوش مصنوعی: ناگهان صدای کوبیدن در به گوش رسید و خدمتکار به حالت انکار و تردید به موقعیت من آمد.
هوش مصنوعی: این عبارت بیانگر این است که برای حفاظت و تأمین امنیت محمد و خانوادهاش، پلیسی با نام تأمینات وجود دارد که به آنها توجه و محبت میکند.
هوش مصنوعی: زنی بیچاره وقتی این حرف را شنید، رنگش به شدت تغییر کرد و از رویش پرید.
هوش مصنوعی: او را ساکت کردم و خودم به یک مرد سلام کردم و خبر را به او رساندم.
هوش مصنوعی: پیامی رسیده است از تهران که تو باید از اصفهان به سمت یزد بروی.
هوش مصنوعی: ماشین یزد آماده است، پس باید به سادگی و بدون همراهی بروی.
هوش مصنوعی: گفتم به نزد رئیس میروم تا بفهمم موضوع چیست و چه اتفاقی در حال رخ دادن است.
هوش مصنوعی: وقتی به سرای پلیس رفتم، متوجه شدم رئیس آنجا نشسته است.
هوش مصنوعی: من حال خود را پرسیدم و از پاسخ آن در شوق و اضطراب قرار گرفتم.
هوش مصنوعی: گفت باید هر چه زودتر بیرون بروی، اما من گفتم که اصلاً قادر به رفتن نیستم.
هوش مصنوعی: من در وضعیتی نیستم که بتوانم سفر کنم، زیرا نه ثروتی دارم و نه حال و حوصلهای برای این کار.
هوش مصنوعی: من تصمیم گرفتهام که ثروت و داراییای داشته باشم، اما حالا نمیدانم با خانواده و وابستگانم چه کار کنم.
هوش مصنوعی: گفتم و به خانهام برگشتم تا دل همسرم را شاد کنم.
هوش مصنوعی: با تمام احترام و صداقت، پیامی به دفتر مخصوص فرستادم.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه حسی را تجربه میکنم، اما به نظر میرسد که یزد رفتن و بدون پول بودن، نشان دهنده سختیها و مشکلاتی است که با آنها مواجه شدهام.
هوش مصنوعی: لطف و محبت او به من معطوف شد و دیگر نمیتوانم به یزد بروم.
هوش مصنوعی: دوستان به من خبر دادند که هم به شیراز و هم به اصفهان سفر کردهاند.
هوش مصنوعی: در این عمل مهم و جدی، کسی با شخصیت و ارجمند وجود دارد که امیدوارم هر کس که مورد احترام است، به او بیاحترامی نکند.
هوش مصنوعی: کسی که به وعدهاش عمل کند و کارش درست باشد، از کسی که به اصول انسانی پایبند نباشد، بسیار بهتر است.
هوش مصنوعی: شش ماه بر اثر سختی و فشار زندگی، به شدت تحت فشار بودهایم.
هوش مصنوعی: من با تلگرافی دیگر به شاه عرض کردم که به خاطر فقر و شدت قرض، در وضعیت دشواری قرار دارم.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این موضوع میپردازد که آیا آن پادشاه بزرگ به سخنان و نصایح دیگران گوش نمیدهد یا اینکه گوش میدهد ولی تاثیر مثبتی بر او نمیگذارد.
هوش مصنوعی: بنابراین، درخواستنامهای به صورت خلاصه و با خطی زیبا نوشتم.
هوش مصنوعی: اگر بمانم، باید اینجا بمانم تا در نهایت حق من ادا شود.
هوش مصنوعی: این جملات نیز تأثیری نداشتند، نه تنها این آتش به خودی خود فایدهای نداشت، بلکه تنها دودی از آن بلند شد.
هوش مصنوعی: من در روشنایی کلامی نوشتم و از مشکلات و مسائل شکایتی بیان کردم.
هوش مصنوعی: من این ابیات را برای رئیس تشکیلات نوشتم:
هوش مصنوعی: نظم و ساماندهی به امور مردم، کاری دشوارتر از سایر کارهاست.
هوش مصنوعی: موفقیت و خوشبختی تنها به شانس جوانی و دانش و تجربهی کهن مربوط نمیشود، بلکه نیازمند تلاش، دقت و تدبیر نیز هست.
هوش مصنوعی: گاهی انسان باید محکم و بااراده باشد و در مواقعی دیگر، باید مهربان و با محبت عمل کند.
هوش مصنوعی: هر زمان که لبخندی شیرین و دلنشین بر لب داره، همانند شکر است و هر زمان که نگاهی تیز و برنده به کسی میاندازد، مثل شمشیری خشمگین است.
هوش مصنوعی: صبح زود قبل از اذان سحر بیدار شدن و تا نیمههای شب تلاش و کوشش کردن، نشان از سختکوشی و استقامت دارد.
هوش مصنوعی: مطالعه پروندهها و پیگیری اخبار، نتیجهای که به شهر میرسد را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: فاسدان را همیشه زیر نظر داشتن و مردم را در طول روز و شب مراقبت کردن.
هوش مصنوعی: گروههای مشکوک به طور پراکنده در شهر و مناطق مختلف پخش شدهاند.
هوش مصنوعی: همه چیز را تحت نظر داشته باش، چه در خانه و چه در مکانهای عمومی.
هوش مصنوعی: افشای راز دشمنان و روشن کردن حقایق آنها.
هوش مصنوعی: هر سرقتی در واقع نمایانگر عملکردی است که از سوی شخصی خاص انجام شده و با بررسی آن میتوان به شخصیت و انگیزهی مرتکب آن پی برد.
هوش مصنوعی: اگرچه دزد میتواند در چاهی پنهان شود، اما در مسیر او را میتوان گرفت.
هوش مصنوعی: دیدن نشانههای دزد به انسان این امکان را میدهد که حال و اوضاع او را از طریق چشمانش درک کند.
هوش مصنوعی: شهرها را به ترتیب و نظام درآوردن و مردم را به سوی تربیت و پرورش هدایت کردن.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برای تربیت و آموزش مناسب، باید با دقت و سختی عمل کرد. از یک سو، روی گفتار (زبان) تأکید میشود و از سوی دیگر، به رفتار (گردن) اشاره دارد. در واقع، به اهمیت کنترل و تربیت هر دو جنبه صحبت و رفتار اشاره شده است.
هوش مصنوعی: همه مردم را با یک نگاه میبینم، گاهی میخندم و گاهی هم عصبانی میشوم.
هوش مصنوعی: در یک دست، گل سرخی زیبا و در دست دیگر، دنیای پر از مشکلات و سختیها.
هوش مصنوعی: مردم را میتوان با احساس ترس و امید مدیریت کرد؛ گاهی با مهربانی و گاهی با تهدید.
هوش مصنوعی: میتوان گفت که هر یک از کارهای این دنیا، دارای هزاران راز و نکته پنهان است و در حقیقت، هر یک از این کارها به اندازهای خاص و منحصر به فرد است که نمیتوان به سادگی از کنار آنها گذشت.
هوش مصنوعی: جز رنجهای پنهانی که من نمیدانم، تو خود به خوبی میدانی.
هوش مصنوعی: من که سالهاست خدمتگزار کشورم هستم، مانند پادشاهی در سرزمینها صحبت میکنم.
هوش مصنوعی: هرچند در شعر و نثر مهارت زیادی دارم، اما در نهایت دنبال رهبر و فرمانروای ایران هستم.
هوش مصنوعی: من با بیگانگان دوست نبودهام و با موجودات پلید همدمی نکردهام.
هوش مصنوعی: چون خود خدمتگزار ایران هستم، ارزش و مقام خدمتگزاران این سرزمین را درک میکنم.
هوش مصنوعی: من در سرزمین خود احساس دردهای قدیمی و عمیقی دارم و به جایگاه و حق خود در این خاک ارج مینهم.
هوش مصنوعی: من به مردم خدمت کردهام و در این راه رنجها و سختیهای زیادی را تجربه کردهام.
هوش مصنوعی: باغی که من در آن زندگی میکنم تحت تأثیر فهم و دانش من رشد کرده است و آثار شعر و نثر باعث زنده نگهداشتن من شدهاند.
هوش مصنوعی: رفتار من به گونهای نیست که بخواهم تملق بگویم، زیرا دل و زبان من همنظر و همراستا هستند.
هوش مصنوعی: بعد از سی سال خدمت مستمر، چهار دوره وکالت را به طور پیوسته ادامه دادم.
هوش مصنوعی: ما دارای چند کتاب، تعدادی خانه و باغ، و پنج یا شش فرزند هستیم.
هوش مصنوعی: در زمانی که روز شلنگ به پایان میرسید، هر عصازن آسیبدیده و لنگزن هم به شیوهی خود به ماجرایی میپرداخت.
هوش مصنوعی: من در جای خودم قرار داشتم و پا را از محدودهام فراتر نگذاشتم.
هوش مصنوعی: نه به خاطر حمایت از سفارت نماز میخواندم و نه به خاطر نیاز به وزارت.
هوش مصنوعی: من نه به کار اداریام علاقهای دارم و نه به داراییهایی که از دولت به دست آوردهام.
هوش مصنوعی: نشستم در خانهام و در دنیای کتابها غرق شدم.
هوش مصنوعی: در دل خانه پنهان شدم و در کارهای عرفانی و معنوی غرق شدم.
هوش مصنوعی: سالهای زیادی را در انزوا گذراندم و فقط به دستورات و پیامهای دیگران گوش میدادم.
هوش مصنوعی: وقتی سال گذشته به پایان رسید و سال جدید آغاز شد، موضوعات کهنه و قدیمی دوباره به سطح آمدند و خود را نشان دادند.
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش و زحمتم، پاداش خوبی گرفتم که واقعا برایم خوشایند است.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به دانش و هنر، چهل و پنج سال سختی و زحمت کشیدهام و مثل آب شدن دل، از درد و رنج گذشتهام.
هوش مصنوعی: در اصفهان، به خاطر فراوانی درد و مشکلات، همه چیز از یادم رفت و دلم پر از غم شد.
هوش مصنوعی: اما از این وضعیت گلهای ندارم، شکر خدا را به جا میآورم، حتی اگر به دلایل خودم نتوانم این کار را بکنم.
هوش مصنوعی: همه میدانند که بیگناه هستم، اما خودم این را قبول کردهام که شرمسار و شکستخوردهام.
هوش مصنوعی: اما غم خود را پنهان نمیکنم تا تو را در اندوه خود شریک کنم.
هوش مصنوعی: تو صاحب مقام و قدرت هستی و من خدمتگزار راستین یک پادشاه بزرگم.
هوش مصنوعی: از ستمدیدگان حمایت کن و حال و روز ما را به پادشاه بگو.
هوش مصنوعی: هرچه که بودم، همه چیزم در شهر ری به رحیم جهود سپرده شد.
هوش مصنوعی: اگر به محلهات سر بزنی و از دیگران بپرسی، متوجه خواهی شد که چه فرد محبتآمیز و خوشنیتی هستم.
هوش مصنوعی: بخت من به خاطر خشم سلطان برگشته و حالا اوضاع من بدتر شده است.
هوش مصنوعی: آیا اجازه میدهی من به سوی هند و عراق سفر کنم؟
هوش مصنوعی: مرا از این مشکلات رهایی بخشد و به من آزادی بدهد.
هوش مصنوعی: به منظور تامین معیشت، مشغول کار میشوم و نوشتههایم را منتشر میکنم.
هوش مصنوعی: در این ماه برای شما شعری سرودهام و در آن به زیبایی دانش و معرفت پرداختهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.