گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

راست خواهی زنان معمایند

پیچ در پیچ و لای بر لایند

زن بود چون پیاز تو در تو

کس ندارد خبر ز باطن او

نیست زن پای‌بند هیچ اصول

بجز از اصل فاعل و مفعول

خویش را صد قلم بزک کردن

غایتش زادن است و پروردن

در طبیعت طبیعتی ثانی است

کارگاه نتاج انسانی است

زن به‌معنی طبیعتی دگر است

چون‌ طبیعت‌ عنود و کور و کر است

هنرش جلب مایه و زاد است

شغل او امتزاج و ایجاد است

آورد صنعتی که جان دارد

هرچه دارد برای آن دارد

شود از هر جدید و تازه کسل

جز از آن تازه کاو رباید دل

دل رباید که افتدش کاری

و افکند طرح جان جانداری