لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

زن‌شناسم به روی همچو نگار

مالک ملک و درهم و دینار

مشربی باز و فکرتی روشن

بی عقیدت به گلخن و گلشن

شوهری زشت و ابله و بدخو

با زنان بلایه‌ هم‌زانو

این‌چنین زن اگر رود به حریف

یاگزیند یکی رفیق ظریف

هست کمتر به فتوی بنده

در بر عقل و عرف شرمنده

پای مذهب نیاید ار به میان

نتوان کرد سر منع بیان

هست بهرش گشاده راه ورود

منع‌ مفقود و مقتضی موجود

با چنین حال پارساکیش است

پاسدار شرافت خویش است

ترک عهد وفا نکرده هنوز

دست از پا خطا نکرده هنوز

اینت اعجوبه و دلیر زنی

قهرمانی بزرگ و شیرزنی

افتخار رجال و فخر نساست

او نه زن‌، سرو بوستان وفاست

راستی کفش پای این سره‌زن

به از آن مرد ابله کودن

که به چونین زنی وفا نکند

خاک پایش به دیده جا نکند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]