گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

کار کشور گرفت لون دگر

شه ‌به ‌ترکیه بست‌ رخت‌ سفر

از میان رفته اسعد و تیمور

شده «‌آیرم‌» زمامدار امور

گشته دولت به کارهاگستاخ

مردم از بیم رفته در سوراخ

یک‌ طرف دستبرد مالیه

یک‌ طرف گیر و دار نظمیه

غافل از قهر حی لم‌یزلی

همه گرم شرارت و دغلی