فهرست شعرها به ترتیب آخر حرف قافیه گردآوری شده است. برای پیدا کردن یک شعر کافی است حرف آخر قافیهٔ آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید.
مثلاً برای پیدا کردن شعری که مصرع «به تمکین تمام، این خرس از کهسار میآید» مصرع دوم یکی از بیتهای آن است باید شعرهایی را نگاه کنید که آخر حرف قافیهٔ آنها «د» است.
حرف آخر قافیه
شمارهٔ ۱: بر رخ چه درگشاید، بیگانهٔ وفا را - چشمی که می نبیند دیدار آشنا را؟
شمارهٔ ۲: آوارهٔ عالم، نگهی، ساخته ما را - آن گوشه نشین، دربه در انداخته ما را
شمارهٔ ۳: دل نازک، پر از خون است و رسوا می کند ما را - غلط در بزم او ساقی، به مینا می کند ما را
شمارهٔ ۴: سرشک لاله گون، رشک گلستان می کند ما را - بهار خار مژگان، گل به دامان می کند ما را
شمارهٔ ۵: چو شیشه بود تمنا تن کبود، مرا - فلک به سنگ جفای تو آزمود، مرا
شمارهٔ ۶: سمند جلوه او، کرده تا غبار مرا - چو گردباد، بلند است از مزار مرا
شمارهٔ ۷: رفت آنکه دل به محنت، آسوده بود ما را - چشم از فسانه غم، شب می غنود ما را
شمارهٔ ۸: تب و تاب دوزخ از دل نبرد بهشت ما را - شده همچو شمع داغت، خط سرنوشت ما را
شمارهٔ ۹: دادی به باد، طره عنبر سرشت را - کردی کساد، نکهت باغ بهشت را
شمارهٔ ۱۰: چنان افشاند چشمم، بیتو، اشک بیمحابا را - که ابر امشب، غلط هردم به دریا میکند ما را
شمارهٔ ۱۱: فکند از نظرش، چشم کینه خواه مرا - به نیمه راه، نگهداشت، آن نگاه مرا
شمارهٔ ۱۲: شرار آتش دل، شبنم است باغ مرا - نفس چو گرم کشم، تر کند دماغ مرا
شمارهٔ ۱۳: می لعلی ز ساغر می کشم، تبخاله لب را - لب مخمور من نوشید این جام لبالب را
شمارهٔ ۱۴: نمی داند دل آگاه، در دنیا فراغت را - به خاطر ریشهٔ غفلت، رگ خواب است راحت را
شمارهٔ ۱۵: سلطان همّتم، ز جهان شسته دست را - چون سیل، پشت پا زده ام خاک پست را
شمارهٔ ۱۶: باغ و بهار سازد، جیب و کنار خود را - هرکس گذاشت چون من، با دیده کار خود را
شمارهٔ ۱۷: خوش آنکه غازه گر آیم رخ فرنگ تو را - زخون دیده فروزم، چراغ رنگ تو را
شمارهٔ ۱۸: نبرده لذت دیدار دلگشای تو را - غلط به آینه، هر کس کند صفای تو را
شمارهٔ ۱۹: گرانجان میکند، تعظیم بیجا اهل دنیا را - نگین از بهر نام خشک، خالی میکند جا را
شمارهٔ ۲۰: یاسمین بنده شود چاک گریبان تو را - برگ گل جزیه دهد، شقّهٔ دامان تو را
شمارهٔ ۲۱: به داغ عشق پروردم، بهار خاطر خود را - که برگ عیش دانم، خارخار خاطر خود را
شمارهٔ ۲۲: تا در سخن درآرم، شیرین زبان خود را - بندم به ناله چون نی، هر دم میان خود را
شمارهٔ ۲۳: نبخشیدی به مگن یکبار، جام باده خود را - نمی گیری سردستی چرا، افتادهٔ خود را
شمارهٔ ۲۴: بهار خط، گل و می شد، نگاه فتنه مستش را - سیه مستی دوبالا گشت، چشم میْپرستش را
شمارهٔ ۲۵: هجوم گریهٔ تلخ و خروش ناله های من - شکر خواب بهاران شد، غزال شیر مستش را
شمارهٔ ۲۶: کدامین دیده سازد سرمه، گرد جلوه گاهش را؟ - که چشم انتظار از نقش پا بیش است راهش را
شمارهٔ ۲۷: ادا سازد به خاموشی، لب او گفتگویش را - نیارد درگریبان غنچه پنهان کرد بوبش را
شمارهٔ ۲۸: ای از تو، پریشان نظری آینه ها را - از عکس تو در شیشه پری، آینه ها را
شمارهٔ ۲۹: دعویست با شعر ترم، آن دشمن ادراک را - سگ میخورد دایم نجس، آن آبهای پاک را
شمارهٔ ۳۰: قامت شدهست خم، من دیرینه سال را - باید به روی تیغ تو دید، این هلال را
شمارهٔ ۳۱: گشتم اسیر، جلوهٔ آن خوش خرام را - دارم به رقص، از تپش خویش، دام را
شمارهٔ ۳۲: به پیری عشق سازد شوختر طبع جوانم را - که آتش می کند پرزورتر، پشت کمانم را
شمارهٔ ۳۳: علاج عقدهٔ دلتنگی، آسان است عاشق را - گشادکار، در چاک گریبان است عاشق را
شمارهٔ ۳۴: از آن روزی که گم کردم، سراغ آرمیدن را - نشان جاده دانم، موج دریای تپیدن را
شمارهٔ ۳۵: کنم رنگین تر از دامان گلچین، چشم خونین را - که در آغوش مژگان بینم، آن دست نگارین را
شمارهٔ ۳۶: خدا درمانده نگذارد به عالم، بی نصیبان را - عصای کورفهمان می کند، چوب ادیبان را
شمارهٔ ۳۷: به شهد لفظ و معنی، رهنما گشتیم دوران را - برای شکّر خود، پرورش کردیم موران را
شمارهٔ ۳۸: دل بر سر تیر است، گشاییم کمین را - از خامه طرازیم، صنم خانهء چین را
شمارهٔ ۳۹: حریف نقش کج گر نیستی این بدقماران را - به تنهایی سرآور، سیر دور روزگاران را
شمارهٔ ۴۰: خدایا الفتی ده، با دل آزرده، لالان را - مکن سوهان روحم، صحبت صاحب کمالان را
شمارهٔ ۴۱: عتاب تلخ او شیرین کن جانهاست، مستان را - نهان در پستهٔ او شکرستانهاست مستان را
شمارهٔ ۴۲: آمال کوته است ز دنیا بریده را - کی می رسد کفد، غزال رمیده را؟
شمارهٔ ۴۳: رنگین بود سخن، دل در خون تپیده را - کردم روانه نامه رنگ پریده را
شمارهٔ ۴۴: مردان کنند خوش، غم و هجر همیشه را - آب بقاست آتش تب، شیر بیشه را
شمارهٔ ۴۵: جام عتاب داده ای، غمزه کینه خواه را - زهر به کاسه کردهای، چاشنی نگاه را
شمارهٔ ۴۶: اگر بینم شبی در خواب، روز خردسالی را - به عمری، می کنم تعبیر این خواب خیالی را
شمارهٔ ۴۷: به پیری می کشیم آسوده، بار زندگانی را - که صرف آن جوان کردیم، ایام جوانی را
شمارهٔ ۴۸: حق تعلیم دارم، خوش قدانِ بوستانی را - که سرو از مصرع من یاد می گیرد، روانی را
شمارهٔ ۴۹: نباشد ناقه ای جز شوق، مجنون الهی را - به دریا می رساند جذبه ی سیلاب، ماهی را
شمارهٔ ۵۰: بلای جان، زبان تلخ باشد، اهل دعوی را - به کشتن می دهد زهری که در کام است افعی را
شمارهٔ ۵۱: خوش آن ساعت که، بر بالین خرامی، خاکساری را - به باد دامنی، از خاک برداری غباری را
شمارهٔ ۵۲: ز دورم دید، اجازت داد عزم جان فشانی را - نگاهش زود می فهمد، زبان بی زبانی را
شمارهٔ ۵۳: نبود آرامشی، شیب و شباب زندگانی را - تپیدنهای دل موجی ست، آب زندگانی را
شمارهٔ ۵۴: از سر من چرا کشد، سرو قد تو پای را - خاک ره تو کرده ام، فرق سپهرسای را
شمارهٔ ۵۵: ز دوری خاطرم تنگ است و نتوانم رسید آنجا - گشاد دل در آن ابروست، قفل اینجا، کلید آنجا
شمارهٔ ۵۶: غم دل از می و مطرب مرا فزود اینجا - ترانه را چه اثر؟ باده را چه سود اینجا؟
شمارهٔ ۵۷: سخنور چون شدی، خاموش بنشین چون نگین اینجا - گل شهرت بود، چون حرف باشد دلنشین اینجا
شمارهٔ ۵۸: ترانه کرد صریر نیم، دراز اینجا - که دیگری نشود داستان طراز اینجا
شمارهٔ ۵۹: نخواهد برد جان از رشک ما خصم عنود ما - سواد کلک ما مشک است، بر زخم حسود ما
شمارهٔ ۶۰: هرزه دراست در رهش، سینه چاک چاک ما - گوشزد اثر نشد، نالهٔ دردناک ما
شمارهٔ ۶۱: که خواهد کرد یاد از خستگان بی نوا آنجا؟ - شکایت نیست اینجا محرم ومهر و وفا آنجا
شمارهٔ ۶۲: از عکس رخش باده فروش است دل ما - آیینهٔ آن رهزن هوش است دل ما
شمارهٔ ۶۳: با اشک روان، قطره زنان است دل ما - ازکهنه سواران جهان است دل ما
شمارهٔ ۶۴: ندید از گرد راهش، دیده هرگز سرمه واری را - ازین ره، کار دشوار است، چشم انتظاری را
شمارهٔ ۶۵: به جان بستیم پیمان محبّت، عشوه سازی را - روان عاقبت محمود ما، دارد ایازی را
شمارهٔ ۶۶: خاک آسوده، چو سیماب شد ازگریهٔ ما - آستین، حلقهٔ گرداب شد از گریهٔ ما
شمارهٔ ۶۷: مپرس از شورش صحرای دل دیوانهٔ ما را - نمک سایی بود در دیده کار، افسانهٔ ما را
شمارهٔ ۶۸: به ما مگذار ساقی، تقوی دیرینهٔ ما را - به آتش شست و شو کن خرقهٔ پشمینه ما را
شمارهٔ ۶۹: چراغ کلبهٔ درویش، نور ماه می باشد - به جام باده روشن کن شب آدینهٔ ما را
شمارهٔ ۷۰: غم عشقت خلاص ازرنج دنیا می کند ما را - مذاق تلخ، تلخی ها گوارا می کند ما را
شمارهٔ ۷۱: جدایی نیست از لیلی، دل دیوانهٔ ما را - بود با کعبه ربطی در میان بتخانه ما را
شمارهٔ ۷۲: هم آغوش است، سیل خانه زادی منزل ما را - رگ ابر است مژگان، دیده دریا دل ما را
شمارهٔ ۷۳: تیغ نگه افتاده گران قاتل ما را - یارای تپیدن نبود، بسمل ما را
شمارهٔ ۷۴: این است که دل برده و خون کرده بسی را - بسم الله اگر تاب نفس هست کسی را
شمارهٔ ۷۵: کاش بیرون فتد از سینه دل زار مرا - کشت نالیدن این مرغ گرفتار مرا
شمارهٔ ۷۶: ای که در کشتن عشاق درنگ است تو را - نیم بسمل شده مگذار که ننگ است تو را
شمارهٔ ۷۷: افروخت بخت تیره، ز اشک مدام ما - چون داغ لاله، بی شفقی نیست شام ما
شمارهٔ ۷۸: بهار آمد که می در جام میخوران شود پیدا - مرا از سینه، داغ لاله رخساران شود پیدا
شمارهٔ ۷۹: به بازاری که دلق میگساران می شود پیدا - بهای خرقه پرهیزگاران می شود پیدا
شمارهٔ ۸۰: داغ است و سینه در عشق، صبح و ستاره ما - خورشید سر برآورد، از جیب پارهٔ ما
شمارهٔ ۸۱: گذرد گرم ز دل، آه سحرگاهی ما - باربر جاده نگردد، قدم راهی ما
شمارهٔ ۸۲: به این شوخی اگر ریزد، سخن مستانه زان لبها - فرو ریزد، شکست توبه، از آغوش مشربها
شمارهٔ ۸۳: زهی ز خط تو خرّم، بهار مشربها - حلال بر همهکس خون توبه، زان لبها
شمارهٔ ۸۴: ای از تو داغ بر جگر لاله زارها - سرگشته در هوای تو، بوی بهارها
شمارهٔ ۸۵: این است، سرود من و بلبل به چمنها - فریاد ز بیمهری این عهدشکنها
شمارهٔ ۸۶: ای امّت نگاه تو، جادو خیالها - صحرانورد گردش چشمت، غزالها
شمارهٔ ۸۷: آشفته چو من نبود، سنبل به گلستانها - شوریده سرم دارند، این طرّه پریشانها
شمارهٔ ۸۸: چو تر هرگز نگردید، از می وصل تو دامانها - ز مخموری بود خمیازهای، چاک گریبانها
شمارهٔ ۸۹: چه شد مهر جهانآرای من، آن گرمجوشیها - خوشا عهدی که با ما داشتی، پیمانهنوشیها
شمارهٔ ۹۰: نباشد دل چرا از لطف یار، امّیدوار امشب؟ - به راهش قاصدی دارم، چو چشم انتظار امشب
شمارهٔ ۹۱: شد قسمت خال تو،که مشک ختن ماست - بوسیدن آن لب، که زیاد از دهن ماست
شمارهٔ ۹۲: شراب تشنه بسی موج زد، ایاغ کجاست؟ - کباب سوختگی بوی زد، دماغ کجاست؟
شمارهٔ ۹۳: فصل بهار عشق و تماشای اشک ماست - چشم سفید ما، کف دریای اشک ماست
شمارهٔ ۹۴: دعوی گر جاهل، به بغل دشمن خود داشت - افعی به گریبان، ز رگ گردن خود داشت
شمارهٔ ۹۵: روزی که غمزه اش به من خسته جنگ داشت - هر جای دل که دست نهادم، خدنگ داشت
شمارهٔ ۹۶: با چشم سیر، نعمت دنیا چه حاجت است؟ - تا آبرو به جاست، به دریا چه حاجت است؟
شمارهٔ ۹۷: مستی چشم یار، ز پیمانه خود است - خواب بهار، پردهٔ افسانهٔ خود است
شمارهٔ ۹۸: خار رهت، به روضهٔ رضوان برابر است - خاک درت، به چشمه ی حیوان برابر است
شمارهٔ ۹۹: تا بود داغها، دل آزرده حال داشت - این مرغ پرشکسته، چمن زیر بال داشت
شمارهٔ ۱۰۰: کاو کاو مژه ی من به جگر خون نگذاشت - سینه ام داغ برای دل مجنون نگذاشت
شمارهٔ ۱۰۱: تاراج صبر، دور نگاهش رواج داشت - وبرانه های دل، چقدرها خراج داشت
شمارهٔ ۱۰۲: دامن فشاند و شمع مزارم به باد داشت - گویا همان شکایت عاشق به یاد داشت
شمارهٔ ۱۰۳: در پرده دل، جلوه گری بار دگر داشت - پیمانه چشمم، می دیدار دگر داشت
شمارهٔ ۱۰۴: بیگانگی، به مشرب ما آشناتر است - خالی ز خلق، مجلس ما دلگشاتر است
شمارهٔ ۱۰۵: غافل که سینه، آتش آهن گداز داشت - خون شد دلی که آن همه پیکان ناز داشت
شمارهٔ ۱۰۶: آن روز، شب تیرهٔ ما هم سحری داشت - کز صبح بناگوش تو چشمم خبری داشت
شمارهٔ ۱۰۷: ایّام غمم، مرا بهار است - مژگان رگ ابر آبدار است
شمارهٔ ۱۰۸: به گلشنی که رخش، گوشهٔ نقاب شکست - به جای عارض گل، رنگ آفتاب شکست
شمارهٔ ۱۰۹: نشئهٔ فیض، در آب و گِل درویشان است - جام جم، کاسه گدای دل درویشان است
شمارهٔ ۱۱۰: همدم سنجیده گفتاران، لب پیمانه است - آشنا رویی که دیدم، معنی بیگانه است
شمارهٔ ۱۱۱: هر سو که بود میل تو، جای تو همان است - هر چیز هوای تو، خدای تو همان است
شمارهٔ ۱۱۲: دیوانه، عاقلانه به هامون گریخته ست - یعنی ز بیم خلق، به گردون گریخته ست
شمارهٔ ۱۱۳: بر لبم حرف دهان تنگ یار افتاده است - بخیهٔ راز نهان، بر روی کار افتاده است
شمارهٔ ۱۱۴: روشن از حیرت دل شد که دلارایی هست - در بر این آینه را، آینه سیمایی هست
شمارهٔ ۱۱۵: بال و پر گر به اسیری نبود پروا نیست - گوشهٔ خاطر ما، هیچ کم از صحرا نیست
شمارهٔ ۱۱۶: طوفان فتنه است و کسی دستگیر نیست - ساقی بیار کشتی می را، گزیر نیست
شمارهٔ ۱۱۷: چون شمع، بی سبب نفسم جانگداز نیست - داغم که حسن لاله رخان، دلنواز نیست
شمارهٔ ۱۱۸: زاهد خمیده است چو چنگ و ملول نیست - یک تار موی بر تن او بی اصول نیست
شمارهٔ ۱۱۹: مستمع گر نکند فهم، غم اینم نیست - سیر چشم سخنم، رغبت تحسینم نیست
شمارهٔ ۱۲۰: مدتی شد که در این بزم سخن سازی نیست - گوش چندان که دهم، زمزمه پردازی نیست
شمارهٔ ۱۲۱: پی برده هر که، وادیِ دل جلوه گاه کیست - داند که چاک سینهٔ ما شاهراه کیست
شمارهٔ ۱۲۲: نتوانست به موی کمر یار آویخت - ورنه پرگالهٔ دل، بر مژه بسیار آویخت
شمارهٔ ۱۲۳: بی باده سیه مست، شب از یاسمن کیست؟ - فیض سحر از سینهٔ گل پیرهن کیست؟
شمارهٔ ۱۲۴: این داغ دلفروز ندانم چراغ کیست؟ - وین چشم غوطه ور شده در خون، ایاغ کیست؟
شمارهٔ ۱۲۵: دو نان، به دل زنند سنان از زبان بحث - زه کرده اند از رگ گردن کمان بحث
شمارهٔ ۱۲۶: دل از یادش، در آغوش من شیدا نمیگنجد - ز بس بالیده است این قطره، در دریا نمیگنجد
شمارهٔ ۱۲۷: ز بی برگی، ره الفت دلم بر دوستان بندد - چمن پیرا، ره گلزار را فصل خزان بندد
شمارهٔ ۱۲۸: کجا دلبستگی عاشق به حسن بی وفا دارد؟ - که مانند گل رعنا، خزانی در قفا دارد
شمارهٔ ۱۲۹: عشق در سینهٔ من، لالهستانها دارد - دل خون گشته ز داغ تو نشانها دارد
شمارهٔ ۱۳۰: سامان پریشان دلی اندوخته دارم - زان طرّه که بر دوش و بر انداخته دارد
شمارهٔ ۱۳۱: آتشکده ای در جگر سوخته دارم - زان حسن گلوسوز، که بی ساخته دارد
شمارهٔ ۱۳۲: ز بیمهریّ او، داغم چراغ مردهای دارد - گل حسرتکشی، نه خوردهای، نه بردهای دارد
شمارهٔ ۱۳۳: شوریده سرم، طرهٔ پیچان تو دارد - آشفته دلم، زلف پریشان تو دارد
شمارهٔ ۱۳۴: شکرخند دلم خواهش ز لعل میْکشی دارد - خمار من تمنای شراب لب چشی دارد
شمارهٔ ۱۳۵: گزند کوکب از کژدم فزون جان را زیان دارد - خدا از چشم این شبزندهداران در امان دارد
شمارهٔ ۱۳۶: دگر خونابه دل، دیده را آلودنی دارد - می پرزور، اشک لاله گون پیمودنی دارد
شمارهٔ ۱۳۷: تپش سینهٔ ما، بانگ درایی دارد - جادهٔ نالهٔ ما راه به جایی دارد
شمارهٔ ۱۳۸: عمر گذران، فکر مه و سال ندارد - چشم نگران، سیل به دنبال ندارد
شمارهٔ ۱۳۹: با داغ محبت، دل دیوانه نسازد - دریاکش مخمور به پیمانه نسازد
شمارهٔ ۱۴۰: شراب خون من، آن مست را مخمور میسازد - کباب من لب شیرین او را شور میسازد
شمارهٔ ۱۴۱: مریض زهد را آن روی آتشناک میسازد - که آتش خار را، از هستی خود پاک میسازد
شمارهٔ ۱۴۲: ز افسانه کی به شب، مژهٔ ما به هم رسد؟ - از حرف و صوت، کی لب دریا به هم رسد؟
شمارهٔ ۱۴۳: هرکس که نظر باز به آن زلف دوتا شد - درحلقهٔ زنجیر نظر بند بلا شد
شمارهٔ ۱۴۴: سخن چون میسرایم، کلک شکربار میسوزد - گلوی این نی، از شیرینی گفتار میسوزد
شمارهٔ ۱۴۵: رنگت به خون لاله، قدح در خمار زد - بوی تو، راه قافله نوبهار زد
شمارهٔ ۱۴۶: شراب لعلی آن نوش لب، به ما چه رسد؟ - ز آب خضر، به ما خون گرفته ها چه رسد؟
شمارهٔ ۱۴۷: بلاکش عاشقی کو با غم جانانه میسازد - ز جان سختی، دم شمشیر را، دندانه میسازد
شمارهٔ ۱۴۸: نقاب آنجا که از رخسارهٔ جانانه برخیزد - برهمن از سر بت، گبر زآتشخانه برخیزد
شمارهٔ ۱۴۹: قاصد سخنی از لب یارم نرسانید - ته جرعه شرابی، به خمارم نرسانید
شمارهٔ ۱۵۰: آن قدر کرد تپیدن که به آرام رساند - فیض پرواز همین بود که تا دام رساند
شمارهٔ ۱۵۱: آتشی گرمتر از آتش محرومی نیست - نخل حسرت، چقدر آرزوی خام کشید
شمارهٔ ۱۵۲: به دنیا قدر ارباب مذلت بیش میباشد - کف سائل ز اعضای دگر، در پیش میباشد
شمارهٔ ۱۵۳: در طمع، کام دل بی بصران می باشد - دیدهٔ کور، به دست دگران می باشد
شمارهٔ ۱۵۴: تذرو دل، اسیر سرو آزاد تو می باشد - بلای جان، قیامت جلوه شمشاد تو می باشد
شمارهٔ ۱۵۵: خون من تیغ تو آندم که به خاک افشاند - رشحه ای کاش بر آن دامن پاک افشاند
شمارهٔ ۱۵۶: چرا با سردی دی بلبلان را کینه می باشد؟ - هوا گرم است ما را، تا نفس در سینه می باشد
شمارهٔ ۱۵۷: دلم در زلف او، از سینه نالان بیشتر باشد - غم دیوانه، در شهر از بیابان بیشتر باشد
شمارهٔ ۱۵۸: نقش مراد دنیا، نقش بر آب باشد - روی زمین سراسر، دشت سراب باشد
شمارهٔ ۱۵۹: سخنم چو هست، در دل نمک سراب باشد - چو رسد به یاد لعلش، به لبم شراب باشد
شمارهٔ ۱۶۰: پریشان سنبلش، دیباچهٔ احوال من باشد - شب هجران او، چون سایه در دنبال من باشد
شمارهٔ ۱۶۱: خیالت مونس جان اسیران در بدن باشد - به غربت، آشنا هر کس که یابد، در وطن باشد
شمارهٔ ۱۶۲: با دل غم آن رشک پری، ساخته باشد - با غنچه، نسیم سحری ساخته باشد
شمارهٔ ۱۶۳: خوشا چشمی که محو لذّت نظّارهای باشد - ز مژگان، شبنمافشانِ گلرخسارهای باشد
شمارهٔ ۱۶۴: ز غیرت، آب گوهر نخل عزّت را به جو باشد - لب اظهار مطلب، آبشار آبرو باشد
شمارهٔ ۱۶۵: آب دیده ام خونین، آهم آتشین باشد - عاشقم به کام دل، عاشق این چنین باشد
شمارهٔ ۱۶۶: لب گویای من چون شمع، مقراض سخنها شد - زبان روشنم، افسانهساز انجمنها شد
شمارهٔ ۱۶۷: به رنگین جلوه ای در خون کشیدی، گوشه گیران را - ز شادی بخیه های خرقه ها چاک کفن ها شد
شمارهٔ ۱۶۸: نخل مرا شکوفهٔ صبح امید شد - تا چشم انتظار به راهش سپید شد
شمارهٔ ۱۶۹: ساقی مباد عیدی ما کوتهی شود - پیمانهٔ هلال پر از می، تهی شود
شمارهٔ ۱۷۰: پایان ناز او چو به بیگانگی کشید - کار دل شکسته به دیوانگی کشید
شمارهٔ ۱۷۱: کی نشئهٔ صهبا، دل غمناک گشاید؟ - می چون نتواند گره تاک گشاید
شمارهٔ ۱۷۲: آزاده، از حیات خود آزار میکشد - باریست این، که دوش سبکبار میکشد
شمارهٔ ۱۷۳: جز آتش بهار هوا را که بشکند؟ - جز می، طلسم توبهٔ ما را کِه بشکند؟
شمارهٔ ۱۷۴: آن کیست تا ز کار کسی عقده واکند؟ - تقدیر نی به ناخن مشکل گشا کند
شمارهٔ ۱۷۵: چهره نما که در چمن، شور هزار گل کند - طرّه گشا که در خزان، بوی بهار گل کند
شمارهٔ ۱۷۶: اگر یادم، چمن پرورد آغوشش نخواهد شد - سخن های من، از خاطر فراموشش نخواهد شد
شمارهٔ ۱۷۷: به دنیا سر فرو ناوردنم بالین راحت شد - نظر پوشیدن از وضع جهان، خواب فراغت شد
شمارهٔ ۱۷۸: نگاه خشم، چشم شوخ او را زیب دیگر شد - رگ تلخی درین بادام، شیرین تر ز شکّر شد
شمارهٔ ۱۷۹: تا زلف تو بر دوش و برم سایه فکن شد - هر چاک دلم، جادهٔ صحرای ختن شد
شمارهٔ ۱۸۰: همّت آن است که در پیش کرم، دون نشود - کف من از گهر آبله ممنون نشود
شمارهٔ ۱۸۱: تقلید من فزونی یاران نمی شود - هرگز غبار، ابر بهاران نمی شود
شمارهٔ ۱۸۲: مباد، نفس ز قید خرد گشاده شود - بلاست چون سگ درّنده، بی قلاده شود
شمارهٔ ۱۸۳: هما که بال و پر خویش سایبان تو دارد - اگر غلط نکنم پاس استخوان تو دارد
شمارهٔ ۱۸۴: کی ترک مکر و حیله به احباب می کند؟ - در شیر صبح، چرخ دنی، آب می کند
شمارهٔ ۱۸۵: آن مشکبو غزال ز چشمم گذار کرد - چشم مرا چو نافهٔ مشک تتار کرد
شمارهٔ ۱۸۶: صحرانورد وحشتم، آن خط و خال کرد - داغ مرا سیاهی چشم غزال کرد
شمارهٔ ۱۸۷: این عشق تازه دیده به اشکم دچار کرد - خار خزان رسیدهٔ مژگان، بهار کرد
شمارهٔ ۱۸۸: پریشانی ز احسان، بحر بی پایان نمی بیند - زیانی مایه دار همّت، از نقصان نمی بیند
شمارهٔ ۱۸۹: کسی درد سخن، تا دل نگردد خون چه می داند؟ - رموز معنی از من پرس افلاطون چه می داند؟
شمارهٔ ۱۹۰: چون نقش آن خط و خال، لوح خیال گیرد - از دفتر دل ما، اقبال، فال گیرد
شمارهٔ ۱۹۱: دل از وحشت سرای عالم غدّار می گیرد - که مست آسوده حال و محسب هشیار می گیرد
شمارهٔ ۱۹۲: از روی لاله رنگ تو خون جوش می زند - بوی تو راه قافلهٔ هوش می زند
شمارهٔ ۱۹۳: این باخته نقشان که درین خانهٔ تنگند - چون مهره شطرنج به همسایه، به جنگند
شمارهٔ ۱۹۴: یکایک از نظرم نور پیکران رفتند - ستاره های شب افروزم از میان رفتند
شمارهٔ ۱۹۵: گر چه در بزم جهان، گردن میناست بلند - یک سر و گردن از او نشئه صهباست بلند
شمارهٔ ۱۹۶: شور مستی از دل دیوانهٔ ما شد بلند - بانگ نوشانوش از میخانه ما شد بلند
شمارهٔ ۱۹۷: تا حرفی از آن لعل می آلود برآمد - لخت دلم، از دیده نمک سود برآمد
شمارهٔ ۱۹۸: از نالهٔ من خامه خوش آهنگ برآمد - وز نام بلندم، سخن از ننگ برآمد
شمارهٔ ۱۹۹: سختی به ضعیفان جهان بی سبب آید - من بد کنم و زخم ندامت به لب آید
شمارهٔ ۲۰۰: صفای عارضش، رنگ از رخ مهتاب بزداید - خیال خط او، از چشم مخمل خواب بزداید
شمارهٔ ۲۰۱: مکن کاری که حرفی از زبان من برون آید - شراری از لب آتش فشان من برون آید
شمارهٔ ۲۰۲: به دل گفتم که خواهد غمزهٔ نامهربان آمد - چو رفت این بر زبانم، تیر ناگه بر نشان آمد
شمارهٔ ۲۰۳: ز هر چاکی که دارد سینه من، بوی خون آید - که یک بو از هزاران رخنهء مِجمر برون آید
شمارهٔ ۲۰۴: گیاه خرّمی از تربت پاکم نمی روید - گلی بی داغ دل، چون لاله از خاکم نمی روید
شمارهٔ ۲۰۵: درنگ ازکاروان ما سبکباران نمی آید - قرار منزل از سیلاب رفتاران نمی آید
شمارهٔ ۲۰۶: مداوای جنون از دیده بیخواب میآید - کز او دایم به گوش من، صدای آب میآید
شمارهٔ ۲۰۷: وجود کاملان بر ناقصان دشوار میآید - اگر روح اللّه است او نیز، بر خر بار میآید
شمارهٔ ۲۰۸: ز معراج خریّت، خواجه سنگین بار میآید - به تمکین تمام، این خرس از کهسار میآید
شمارهٔ ۲۰۹: ز هجران کار دلتنگی به سامان دیر می آید - که دست ناتوانم، تا گریبان دیر می آید
شمارهٔ ۲۱۰: در آن محفل که شمع من، تجلیساز میآید - اگر طور است، چون پروانه در پرواز میآید
شمارهٔ ۲۱۱: با سفلگان شراکت روزی، زیان بود - سگ دشمن گدایی یک پاره نان بود
شمارهٔ ۲۱۲: دمهای زنده را، از اجل کی زیان بود؟ - گیرم چو خود کناره، سخن در میان بود
شمارهٔ ۲۱۳: امشب که از نظر مه من درگذاره بود - از داغ پیکرم، فلک پر ستاره بود
شمارهٔ ۲۱۴: مرنج از طعنهٔ خصم و مکن عرض کمال خود - که خود عیب و هنر، بهتر کند اظهار حال خود
شمارهٔ ۲۱۵: در بهاری که مرا بال و پرافشانی بود - بی تو گل در نظرم، لالهٔ پیکانی بود
شمارهٔ ۲۱۶: خجل چون بید مجنون گشتم از نشو و نمای خود - ز قدّ پرشکن گردیده ام زنجیر پای خود
شمارهٔ ۲۱۷: تشنه کامان حسد خون مرا نوشیدند - کهنه شد، بس که هنرهای مرا پوشیدند
شمارهٔ ۲۱۸: گهر چون سفته گردد، همچو اشک از دیده ها افتد - شود هر کس درین بازار بینا، از بها افتد
شمارهٔ ۲۱۹: شود چون جوهر آیینه پیدا، تار میافتد - نگردد روشناس آن کس که جوهردار میافتد
شمارهٔ ۲۲۰: عزلت طلب از پایهٔ اقبال نیفتد - تنها رو این مرحله، دنبال نیفتد
شمارهٔ ۲۲۱: ز شیرینکاری من، بیستون آباد میگردد - قلم در پنجهٔ من تیشه فرهاد میگردد
شمارهٔ ۲۲۲: نمی دانم چه سودا در سر مخمور می گردد - که داغم از نگاه تنگ چشمان شور می گردد
شمارهٔ ۲۲۳: دل از قفس سینه، دم سرد برآورد - شور از همه مرغان چمن گرد، برآورد
شمارهٔ ۲۲۴: زلف سیهش، آتش بیداد برآورد - دود از شکن طرّهٔ شمشاد برآورد
شمارهٔ ۲۲۵: ترسم که بر لبی، سخن آن میان رود - مضمون بسته ایست، چرا رایگان رود؟
شمارهٔ ۲۲۶: دلم، شب بر خس و خاشاک کویش تا سحر غلتد - چو آن شبنم که درگلزار، برگلهای تر غلتد
شمارهٔ ۲۲۷: تن سختی کشم چون در خروش آید، روان رقصد - دل شوریده ز آواز شکست استخوان رقصد
شمارهٔ ۲۲۸: ساغر ای عشق به اندازهٔ مخمور بیار - خون به جوش آمده ما را، می منصور بیار
شمارهٔ ۲۲۹: تیغ ستمت از می پرزور گران تر - از نشئهٔ خون شد، سر منصور گران تر
شمارهٔ ۲۳۰: سیمین عذار اوست، ز خط خوش عیارتر - آیینه در نقاط بود بی غبارتر؟!
شمارهٔ ۲۳۱: چمن، به سایه نشینان خرمی بگذار - بیا به تربت ما، خاک بی غمی بگذار
شمارهٔ ۲۳۲: کنون ز تربتم ای شوخ، سرگران مگذر - به شمع کشتهٔ خود آستین فشان مگذر
شمارهٔ ۲۳۳: می آید از کوی مغان طرز طربناکش نگر - صبح قیامت می دمد، پیراهن چاکش نگر
شمارهٔ ۲۳۴: با آنکه نیست از تو بتی دلنوازتر - از روز حشر، شد شب هجرم درازتر
شمارهٔ ۲۳۵: گرفتار تو را در دور خط، شد کام جان خوشتر - اسیران را قفس در شب بود از آشیان خوشتر
شمارهٔ ۲۳۶: ای زلف، پریشان شدگانیم، خبر گیر - ای چاک گریبان، شب ما را به سحر گیر
شمارهٔ ۲۳۷: ز خط شده ست عذارش بنفشه زار امروز - کرشمهٔ عجبی می کند بهار امروز
شمارهٔ ۲۳۸: یک ره درآ به دیده و مستی بهانه ساز - وین اشک لاله رنگ، شراب شبانه ساز
شمارهٔ ۲۳۹: دل طلب کرد، از آن غمزه، عتابی که مپرس - به اشارت نگهش داد جوابی که مپرس
شمارهٔ ۲۴۰: خون گر نخورد زان لب میگون، چه کند کس؟ - مژگان تر و لب تشنه و دل خون، چه کند کس؟
شمارهٔ ۲۴۱: بسته پای چو من بی پر و بالی که مپرس - زیر لب دارم ازین عقده، سؤالی که مپرس
شمارهٔ ۲۴۲: از چرخ تنک حوصله، پروا چه کند کس؟ - با دشمن نامرد، مدارا چه کند کس؟
شمارهٔ ۲۴۳: غنچه دیدی و دل تنگ ندیدی، افسوس - روی گل دیدی و نیرنگ ندیدی، افسوس
شمارهٔ ۲۴۴: نمی کشد، دل ما را به دام و دانهٔ خویش - رهین منّتم، از زشتی زمانه خویش
شمارهٔ ۲۴۵: نمی بینم به مسجد رونق، از دلمرده اصحابش - همان به، شیشهٔ می را کنم قندیل محرابش
شمارهٔ ۲۴۶: برده شوریدگیم از خود و صهبا در پیش - طرفه سیلی ست به دنباله و دریا در پیش
شمارهٔ ۲۴۷: لقمه ای را ممسک از آزادگان دارد دریغ - از هما، این سگ ز خسّت، استخوان دارد دریغ
شمارهٔ ۲۴۸: سرفرازی طلب از همّت مردانهٔ عشق - داغ خورشید بود بر سر دیوانهٔ عشق
شمارهٔ ۲۴۹: ای آنکه زدی بر قدح، امروز مرا سنگ - فرداست درین راه، کند پای تو را لنگ
شمارهٔ ۲۵۰: فرش داغ، ار نشود بستر بیماری دل - سنگ فرسوده شود زیر گرانباری دل
شمارهٔ ۲۵۱: در بتکده نامحرم و در کعبه غریبم - آیا که حوالت به کجا کرده نصیبم؟
شمارهٔ ۲۵۲: به عشق روی تو، چون لاله داغ می طلبم - گدای کوی مغانم، ایاغ می طلبم
شمارهٔ ۲۵۳: ز پی بیگانه خویی را، به امّید وفا افتم - به دام صد بلا از یک نگاه آشنا افتم
شمارهٔ ۲۵۴: در کشور ایجاد، ندانم چه گلستم - دانم که صنمگاه بتان چگلستم
شمارهٔ ۲۵۵: من نازک دل از زخم زبان بسیار می رنجم - ز خنجر بیشتر، از حرف پهلودار می رنجم
شمارهٔ ۲۵۶: غبار گشتم و سرگشته وار می گردم - هنوز گرد سر انتظار می گردم
شمارهٔ ۲۵۷: به راه آن وفا دشمن، سر و جان شاد می دادم - دل نامهربانش را، مروت یاد می دادم
شمارهٔ ۲۵۸: نشود گشاده چون نی، گرهی ز کار دردم - چه گلی شکفته گردد به هوای آه سردم؟
شمارهٔ ۲۵۹: حاصلی که خرمن شد ، نذر خوشه چین دارم - برق اگر سری نکشد، آه آتشین دارم
شمارهٔ ۲۶۰: صبوحی می کند تکلیف، کز می کام بردارم - چو گردون سبحه را از کف گذارم، جام بردارم
شمارهٔ ۲۶۱: شمع سان، دیده پرآتش مژه پرنم دارم - داغها بر جگر، از الفت مرهم دارم
شمارهٔ ۲۶۲: خموشم چون قلم امّا، نوا در آستین دارم - نی شیون طرازم، ناله ها در آستین دارم
شمارهٔ ۲۶۳: زد نقش سخن سکهٔ جاوید به نامم - از صفحهٔ دلها نشود محو، کلامم
شمارهٔ ۲۶۴: قناعت چون گهر، با ساغر و مینای خودکردم - چو چشم خوش نگاهان، مستی از صهبای خود کردم
شمارهٔ ۲۶۵: دمد از چاکهای سینه شیون، تا نفس دارم - که چون دل، بلبل شوریده حالی در قفس دارم
شمارهٔ ۲۶۶: نه یاد مصر و نه پروای کاروان دارم - عبیر پیرهن، آن خاک آستان دارم
شمارهٔ ۲۶۷: ز شمع خامه، هر جا در میان افسانه اندازم - شرر در دامن بال و پر پروانه اندازم
شمارهٔ ۲۶۸: جز وصل علاج دل بیچاره ندارم - امّا چه کنم؟ طاقت نظّاره ندارم
شمارهٔ ۲۶۹: به هرگلشن که شور از شیون مستانه اندازم - لباس غنچه را، چاک از دل دیوانه اندازم
شمارهٔ ۲۷۰: از دل، به فرات مژه راهی ست چه سازم؟ - بخت سیهم، ابر سیاهی ست چه سازم؟
شمارهٔ ۲۷۱: به صد شوریدگی، از بزم آن بی باک برخیزم - نشینم غنچه و چون گل، گریبان چاک برخیزم
شمارهٔ ۲۷۲: زبان و سود، شد در عشق بی پروا فراموشم - خیال آخرت، گردید چون دنیا فراموشم
شمارهٔ ۲۷۳: از ضعف مشکل آید، چون می برد ز خویشم - بالین خواب سازد، از مخمل فرنگم
شمارهٔ ۲۷۴: ز ابر دیده در هر گل، زمین کشته ای دارم - به کف تسبیح و با زنّار ترسا رشته ای دارم
شمارهٔ ۲۷۵: با ماست، لطف چشم تغافل پناه،کم - حسرت پر و امید فراوان، نگاه کم
شمارهٔ ۲۷۶: شکایت نیست، مطلب ناله آهنگ است می نالم - ز دل تنگی نمی نالم، دلم تنگ است می نالم
شمارهٔ ۲۷۷: بیهوده نگشتم به سراپای دو عالم - منظور تو بودی ز تماشای دو عالم
شمارهٔ ۲۷۸: ز رنگش، اشک گلگون بادهٔ نابی ست در چشمم - نگاه از یاد آن لب، عالم آبی ست در چشمم
شمارهٔ ۲۷۹: دل و جان نژند را مانم - خاطر مستمند را مانم
شمارهٔ ۲۸۰: نکرد عشق تو، مطلب روای خویشتنم - ستارهسوختهٔ داغهای خویشتنم
شمارهٔ ۲۸۱: خزان چه می برد از نوبهار رنگینم؟ - گل همیشه بهار است، داغ دیرینم
شمارهٔ ۲۸۲: آسان به جلوه های تو، از جا نمی روم - برپاست محشر و به تماشا نمی روم
شمارهٔ ۲۸۳: چو سایه در قدم سرو خوش خرام توام - ز خویش و از همه آزاده ام، غلام توام
شمارهٔ ۲۸۴: سیاهی را، به اشک از دیدهٔ خود کام می شوبم - رخش را کعبه دانم، جامهٔ احرام می شویم
شمارهٔ ۲۸۵: رنگین شد از رخت، چو رگ گل، نظاره ام - بوی تو می دمد، ز دل پاره پاره ام
شمارهٔ ۲۸۶: ز دل برخاست شوری، دیدهٔ داغ درون روشن - گرفتم جای مجنون، چشم صحرای جنون روشن
شمارهٔ ۲۸۷: زانوی بی کسی هاست، بالین خستهٔ من - شد مومیایی دل، رنگ شکستهٔ من
شمارهٔ ۲۸۸: نماید بی سبب حاصل، مسبب مدعای من - چو موج آید به ساحل، کشتی بی ناخدای من
شمارهٔ ۲۸۹: نهانی کرده ای یغما، دل من - کجا بردی؟ چه کردی با دل من؟
شمارهٔ ۲۹۰: باده بیار و هوش را، از سر ما روانه کن - زاهد خرقه پوش را، مست می مغانه کن
شمارهٔ ۲۹۱: لخت دل با سینه از اشک مدام آمد برون - این کباب آخر ز آتشخانه، خام آمد برون
شمارهٔ ۲۹۲: صید از حرم کشد، خم جعد بلند تو - فریاد از تطاول مشکین کمند تو
شمارهٔ ۲۹۳: ز تکبیر فنا، حاضر نشد وقت نماز تو - به شور حشر، میدان می دهد خواب دراز تو
شمارهٔ ۲۹۴: دارم دلی دو نیم، ز تیغ زبان تو - زخمم، نمک چش لب شکرفشان تو
شمارهٔ ۲۹۵: صفای وقت، ز دل های بی غبار بجو - طراوت از نفس پاک نوبهار بجو
شمارهٔ ۲۹۶: عریان ز صافی طینتی، از پردهٔ نیرنگ شو - چون آب در باغ جهان، با خار وگل همرنگ شو
شمارهٔ ۲۹۷: ای تهیدست، به امّید و امل غره مشو - مزرعی را که نکشتی، نتوان کرد درو
شمارهٔ ۲۹۸: به دنبال خرام آن پری رو - رمیدن می رود از یاد آهو
شمارهٔ ۲۹۹: افسرده ایم، جام می خوشگوار کو؟ - تنها نشسته ایم به گلشن، هزار کو؟
شمارهٔ ۳۰۰: سوخته جان دلم یکی، سنبل مشک فام، دو - سختی کار عشق بین، صید یکی و دام دو
شمارهٔ ۳۰۱: خوش آنکه پیماید قدح، چشم جفا پیمان تو - از خویش بستاند مرا، گیرایی مژگان تو
شمارهٔ ۳۰۲: به عاشقی، شده ام شهرهٔ جهان از تو - ز سادگی، غم دل می کنم نهان از تو
شمارهٔ ۳۰۳: چون لب نایی و نی، پرده سرایان من و تو - سر افسانه گشاییم، به دستان من و تو
شمارهٔ ۳۰۴: طرف نقاب اگر کشی، از رخ نازنین فرو - دل ز تپیدن آورد، خانهٔ عقل و دین فرو
شمارهٔ ۳۰۵: مستی فزوده است تو را، در بر آینه - عکس لبت شراب بود، ساغر آینه
شمارهٔ ۳۰۶: دل از وفا به خاطر جانان گران شده - سود محبت است که ما را زیان شده
شمارهٔ ۳۰۷: ای خدا، یار مرا میل خریدارش ده - ور بگیرد کم ما، عاشق بسیارش ده
شمارهٔ ۳۰۸: ای دل به زیر خاک تپیدن چه فایده؟ - بعد از هلاک، سینه دریدن چه فایده؟
شمارهٔ ۳۰۹: دردت به دوای دل بی تاب رسیده - از غیب، رسولیست، به اصحاب رسیده
شمارهٔ ۳۱۰: تا شانه خشک دستم، بی زلف یار مانده - کارم زدست رفته ، دستم ز کار مانده
شمارهٔ ۳۱۱: مکن ای بلبل آزرده دل، از خار گله - گله از هر چه نمایی، بود از یار گله
شمارهٔ ۳۱۲: صبح است و عزم کوی خرابات کردهای - ای پیر خانقاه، کرامات کردهای
شمارهٔ ۳۱۳: به خاموشی سپندم گفت، در بزم پریزادی - نرنجانی اگر در دل، گره داریم فریادی
شمارهٔ ۳۱۴: به بالینم نشستی، قد به ناز افراشتی رفتی - نهال حسرتی، در سینهء من کاشتی رفتی
شمارهٔ ۳۱۵: من بلبلم و گلبن من یار منستی - آن طرف بناگوش، سمن زار منستی
شمارهٔ ۳۱۶: سخنها از وفا می گفتی و جور و جفا کردی - به ما دیدی چه ها می گفتی و آخر چه ها کردی؟
شمارهٔ ۳۱۷: غم دل با تو زان گویم،که دانم شاد می گردی - چو گنج از خاطر ویران من، آباد می گردی
شمارهٔ ۳۱۸: دلم را، کرده یک پیمانه خون، لعل می آلودی - به جان دارم ز شکر خنده ای، داغ نمک سودی
شمارهٔ ۳۱۹: گذشت آن دور کز ساغر، کند یاری مرا یاری - به اشک لاله گون زین پس، نمایم چهره گلناری
شمارهٔ ۳۲۰: شد صید دلم بستهٔ فتراک سواری - شیرین دهنی، لب شکری، بوسه شکاری
شمارهٔ ۳۲۱: مطرب سرود شوق به مستان چه می بری؟ - شوریده ایم، نام بیابان چه می بری؟
شمارهٔ ۳۲۲: خزان رنگ زردم را، میِ نابی نشد روزی - کسی را همچو من، گلگشت مهتابی نشد روزی
شمارهٔ ۳۲۳: خوش آن ساعت که از فیض سحر شاداب برخیزی - ز خواب صبح، چون خورشید عالمتاب برخیزی
شمارهٔ ۳۲۴: ای خطِّ لب یار، نمایان شده باشی - خضر رَهِ سرچشمه ی حیوان شده باشی
شمارهٔ ۳۲۵: ز مستی، خون دل را، باده می انگاشتم روزی - خروش سینه را، افسانه می پنداشتم روزی
شمارهٔ ۳۲۶: نوای پرده سوزم، از کجا پیدا کند گوشی؟ - زبان فهمی نمی یابم، که از دل وا کند گوشی
شمارهٔ ۳۲۷: ببین که هست لبم، بلبل بهار خطی - کشیده دیدهٔ من، سرمه از غبار خطی
شمارهٔ ۳۲۸: سحاب خشک، دیگر از کجا پیدا کند اشکی؟ - مگر اشک ترم در دامن دریا کند اشکی
شمارهٔ ۳۲۹: نشد از گریهٔ مستانه ساقی، دل کنم خالی - من دریاکش، این پیمانه را مشکل کنم خالی
شمارهٔ ۳۳۰: دارم گل زخمی به جگر تازه و تر، های - ای دل، بزن از سینه صفیری به اثر، های
شمارهٔ ۳۳۱: ای که بر دیدهٔ اغیار خرامی داری - یک ره، از ناز نگفتی که غلامی داری
شمارهٔ ۳۳۲: ای برق حسن، شعله به باغ که می زنی؟ - دامن دگر به آتش داغِ که می زنی؟
شمارهٔ ۳۳۳: گره، ز ابروی مسکین نواز وا نکنی - که چشم آینه را کاسه ی گدا نکنی
شمارهٔ ۳۳۴: بیداغ عشق، بر در دلها چه میروی؟ - اهل نظر نیی، به تماشا چه میروی؟
شمارهٔ ۳۳۵: ناصح، سخن چه بیهُده از پند می کنی؟ - تعذیب گوش ها، به زبان چند می کنی؟
شمارهٔ ۳۳۶: ای دل، ترحمی به گناهی نمی کنی - افتادهٔ توایم و نگاهی نمی کنی
شمارهٔ ۳۳۷: می رود صید دلم، سخت کمانی در پی - نیم جانی به لب و آفت جانی در پی
شمارهٔ ۳۳۸: بستم چو دل به مهر تو، نامهربان شدی - سرگرم جام لطف شدم، سرگران شدی
شمارهٔ ۳۳۹: تا کی از عشوه، فریب دل ناکام دهی - جان ستانی گرو بوسه و دشنام دهی
شمارهٔ ۳۴۰: نی می دهد از اصل مقامات صدایی - پیچیده ز کلکم به سماوات صدایی
شمارهٔ ۳۴۱: بنواخت نی را، لبهای نایی - ما بی نواییم، آه از جدایی
شمارهٔ ۳۴۲: شکیبایی بود کار دلم، با گرمی خویی - نمی گردد کباب من، ز پهلویی به پهلویی
شمارهٔ ۳۴۳: ای ناله، چند در غم دل دردسر دهی؟ - مغز مرا، به بوی کباب جگر دهی؟
شمارهٔ ۳۴۴: تلاش فکر ما را از سخن لافان چه می خواهی؟ - قماش پرنیان، از بوریابافان چه می خواهی؟
شمارهٔ ۳۴۵: نماند از گرد غم، در سینه ام جای شکیبایی - بغل پر کرده ام از سنگ مینای شکیبایی
شمارهٔ ۳۴۶: اگر نه در جهان سرچشمه ی حیوان بود معنی - چرا در ظلمت آباد رقم، پنهان بود معنی؟