گنجور

 
حزین لاهیجی

قامت شده‌ست خم، من دیرینه سال را

باید به روی تیغ تو دید، این هلال را

چرخی که کاست، وقت تمامی، هلال را

کی نقص شان ما ننماید کمال را

مهر خموشیم، سپر زخم ذلت است

با دست رد چه کار لب بی سؤال را؟

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
کمال‌الدین اسماعیل

ای آفتاب ملک که تا دامن ابد

بر تو مباد دست ، کسوف و زوال را

فرزانه قطب دین که ببوسند خاک تو

خورشید و مه زیادتِ حسن و جمال را

ز انجا که جلوه گاه عروسان طبع تست

[...]

صائب

تیغ زبان لاف نباشد کمال را

ماه تمام زشت نماید هلال را

دود از نهاد آتش دوزخ برآورد

بیرون اگر دهم عرق انفعال را

گل دیده ور ز شبنم روشن گهر شود

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب
غنی کشمیری

ساقی بجام ریز می پرتگال را

ماه تمام ساز بیک شب هلال را

تا رزق خود رسد به دهانت چو آسیا

دایم خموش دار زبان سؤال را

نبود گل تواضع دشمن بجز گزند

[...]

جویای تبریزی

رنگین کنی زخون جگر گر خیال را

شاید که دلنشین شود اهل کمال را

در پیش قامت تو چو بید موله است

سر بر زمین ز بار خجالت نهال را

مایل به ابروی تو دم حیرتم که هست

[...]

بیدل دهلوی

بر طاق نه تبخیر جاه و جلال را

چینی سلام‌کرد به یک مو سفال را

عالم ز دستگاه بقا طعمهٔ فناست

چون شمع‌، ریشه می‌خورد اینجا نهال را

پرگشتن و تهی‌شدن از خوابش عالمی‌است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه