گنجور

 
حزین لاهیجی

به بالینم نشستی، قد به ناز افراشتی رفتی

نهال حسرتی، در سینهء من کاشتی رفتی

ندادی فرصت آن، تا بمالم دیده بر پایت

به مشتی خاکساران، سرگرانی داشتی رفتی

به دنبالت نیارم تا نگاه حسرتی کردن

دلم خون کردی و چشم ترم انباشتی رفتی