گنجور

 
حزین لاهیجی

خجل چون بید مجنون گشتم از نشو و نمای خود

ز قدّ پرشکن گردیده ام زنجیر پای خود

منه تا می توانی در سرای عاریت، پا را

شکوه مسند جمشید دارد بوریای خود

چه از بیگانه می جویی رسوم آشنایی را؟

به عمری ای وفا دشمن، نگشتی آشنای خود