گنجور

 
حزین لاهیجی

لخت دل با سینه از اشک مدام آمد برون

این کباب آخر ز آتشخانه، خام آمد برون

گشت با زخم نمایان، سینهٔ صبح آشنا

شب که تیغ نالهٔ من، از نیام آمد برون