گنجور

 
جیحون یزدی سعدی

در این بخش شعرهایی را فهرست کرده‌ایم که در آنها جیحون یزدی مصرع یا بیتی از سعدی را عیناً نقل قول کرده است:


  1. جیحون یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸ :: سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷

    جیحون یزدی (بیت ۶): تا گرد لبت رست خط سبز تو گفتم - خرما نتوان خورد از این خار که کشتند

    سعدی (بیت ۱): خرما نتوان خوردن از این خار که کِشتیم - دیبا نتوان کردن از این پشم که رِشتیم



در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروه‌های مجزا فهرست کرده‌ایم:


  1. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - در منقبت اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب سلام الله علیه:گفتم بعقل دوش که ای آیت هدی - گشت اول از مشیّتِ که ، کفر و دین بنا ؟


    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱:شکر و سپاس و منت و عزت خدای را - پروردگار خلق و خداوند کبریا

    سعدی » گلستان » دیباچه:اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست - تا بر سرش بُوَد چو تویی سایهٔ خدا


  2. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح عصمت کبری صدیقه صغری حضرت معصومه سلام الله علیها:این بارگه که چرخ بر رفعتش گم است - فخر البقاع بقعه معصومه قم است


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵:کارم چو زلف یار پریشان و دَرهم است - پشتم به سان ابروی دل‌دار پرخَم است

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:یارا بهشت صحبت یاران همدم است - دیدار یار نامتناسب جهنم است

    سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۳:گفتم چه کرده‌ام که نگاهم نمی‌کنی؟ - وآن دوستی که داشتی اول چرا کم است؟


  3. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - وله:بدست خواجه که از فرا و جهان برپاست - عصای شاه بود یا ستون عرش خداست


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:اگر مراد تو ای دوست بی‌مرادی ماست - مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست

    سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱:هنر به چشم عداوت بزرگتر عیب است - گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۶:جوان گوشه نشین شیرمرد راه خداست - که پیر خود نتواند ز گوشه‌ای برخاست


  4. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در مدح کنزالامجاد و فخرالاوتاد مروج الادباء آقا علی آقا زید عزه:بسکه شیرین حرکات آن پسر سیمبر است - پای تا سر همه قند است و سراپا شکر است

    جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲:این قلمدان که دروکلک شه نامور است - ملجا لوح و قلم فخر قضا و قدر است


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶:هر کسی را نتوان گفت که صاحب‌نظر است - عشقبازی دگر و نفس‌پرستی دگر است


  5. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در تهنیت عید رمضان:رسید عید و بدانسان بروزه بست جهات - که جز فرار زگیتی نیافت راه نجات


    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶۷:شنیده‌ای که سکندر برفت تا ظلمات - به چند محنت و خورد آن که خورد آب حیات


  6. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - وله:رخشد از چهره همی جلوه شمس و قمرت - مگر از مهر بود ما در و از مه پدرت


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت - تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت


  7. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - وله:ای که ز چشم و لبت نوبت بوس و کنار - گردد هشیار مست، مست شود هوشیار


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:خفتن عاشق یکیست بر سر دیبا و خار - چون نتواند کشید دست در آغوش یار

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶:دولت جان‌پرورست، صحبت آمیزگار - خلوت بی‌مدعی، سفرهٔ بی‌انتظار

    سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳:ره به خرابات برد، عابد پرهیزگار - سفرهٔ یکروزه کرد، نقد همه روزگار

    سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۴:باد بهاری وزید، از طرف مرغزار - باز به گردون رسید، نالهٔ هر مرغ‌ِ زار

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۵:قَدْ شٰابَهَ بِالْوَرَیٰ حِمارٌ - عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ


  8. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - وله:بجز امسال که آمد زسفر عید و امیر - کس ندیده است بهم ماه نو و بدر منیر

    جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - مطلع ثانی:کای بهر مرحله اجرام مشار و تو مشیر - وی بهرغائله افلاک مجارو تو مجیر


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹:ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر - به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر


  9. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - وله:چون خلیل از خلعت خُلّت ز حق شد کامگار - ظل حق هم با خلیلش برد این صنعت به کار


    سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲:تا بدین غایت که رفت از من نیامد هیچ کار - راستی باید به بازی صرف کردم روزگار

    سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۸:سود دریا نیک بودی گر نبودی بیم موج - صحبت گل خوش بدی گر نیستی تشویش خار


  10. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - وله:نوروز در رکاب ولیعهد کامگار - از ره رسید و سود جبین نزد شهریار


    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۶:فریاد پیرزن که برآید ز سوز دل - کیفر برد ز حملهٔ مردان کارزار


  11. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - ممدوح این قصیده معلوم نیست:ای بروی و خوی تو برج مه و چرخ اثیر - وی بخوبی زهره ات مزدور خورشیدت اجیر


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸:فتنه‌ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر - قامت است آن یا قیامت عنبر است آن یا عبیر


  12. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - وله:هرآنکه هست چو او سرو نار پستانش - چه احتیاج به سرو است و نار بستانش


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹:خوش است درد که باشد امید درمانش - دراز نیست بیابان که هست پایانش

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۲:نماند جانور از وحش و طَیْر و ماهی و مور - که بر فلک نشد از بی‌مرادی افغانش


  13. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - وله:بروج حصن تبر را که سود بر افلاک - به گرز یکسان فرمود عم شه با خاک


    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۲:کسی که لطف کند با تو خاک پایش باش - وگر ستیزه برد در دو چشمش آکن خاک


  14. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۶ - وله:سزد نمیدهی از کبر جواب سئوال - که بر توظن دهان هم تصوریست محال


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال - شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال

    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - پند و موعظه:توانگری نه به مال است پیش اهل کمال - که مال تا لب گور است و بعد از آن اَعمال

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۹:چنانکه مشرق و مغرب به هم نپیوندند - میان عالم و جاهل تألفست محال

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۱:کَسان که تلخیِ حاجت نیازمودَستَند - تُرُش کنند و بِتابند روی از اهلِ سؤال

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۳:قرار بر کفِ آزادگان نگیرد مال - نه صبر در دلِ عاشق نه آبْ در غربال


  15. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - وله:چو شد به لشکر نیسان طلایه دار نسیم - بملک خسرو آذر نه زرنهاد و نه سیم


    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷۲ - در مدح:نظر که با همه داری به چشم بخشایش - درر که بر همه باری ز ابر کف کریم


  16. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - وله:جهان بگشتم و دیدم بسی مقیم و مقام - بزرگی الحق ختم است بر جناب امام

    جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۷ - در آمدن ماه مبارک رمضان:بتا رسد اجل می‌کشان ز ماه صیام - سرود و رود بدل کن به غنه و ادغام


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶:چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام - ز توبه خانه تنهایی آمدم بر بام

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:حکایت از لبِ شیرین‌دهانِ سیم‌اندام - تفاوتی نکند گر دعا‌ست یا دشنام

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:زهی سعادت من که‌م تو آمدی به سلام - خوش آمدی و علیک السلام و الاکرام

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲:مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام - تو مُستریح و به افسوس می‌رود ایام

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۳:خطاب حاکم عادل مثال بارانست - چه در حدیقهٔ سلطان چه بر کنیسهٔ عام

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۴:ضرورت است که آحاد را سَری باشد - وگرنه مُلک نگیرد به‌هیچ‌روی نظام

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:هر آن که گردشِ گیتی به کینِ او برخاست - به غیرِ مصلحتش رهبری کند ایّام


  17. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - ممدوح این قصیده معلوم نیست:رمضان آمد و آنگونه از او در حذریم - که اگر نیک به ما درنگری محتضریم


    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷۳:آن ستمدیده ندیدی که به خونخواره چه گفت - ملکا جور مکن چون به جوار تو دریم


  18. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - وله:ظل ملک که چرخ به جان بوسدش زمین - خرم به فضل وی زره آمد چو فرودین


    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۸۵:هان ای نهاده تیر جفا در کمان حکم - اندیشه کن ز ناوک دلدوز در کمین


  19. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - در تهنیت عید صیام:رسید عید کمین کرد و تاخت بر رمضان - چنانکه یکشبه یک ساله ره گریخت از آن


    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴ - در مدح شمس‌الدین حسین علکانی:تمام گشت و مزین شد این خجسته مکان - به فضل و منت پروردگار عالمیان

    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - در ستایش علاء الدین عطاملک جوینی صاحب دیوان:شکر به شکر نهم در دهان مژده دهان - اگر تو باز برآری حدیث من به دهان

    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۶ - مطلع دوم:تو را که گفت که برقع برافکن ای فتان - که ماه روی تو ما را بسوخت چون کتان

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۹:به نیکی و بدی آوازه در بسیط جهان - سه کس برند رسول و غریب و بازرگان

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۹:هزار باره چراگاه خوشتر از میدان - ولیکن اسب ندارد به دست خویش عنان


  20. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - وله:لک السعاده ای کم‌وفای پُر افسون - چه ریزی این همه از تیغ ابروانت خون


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴:نشان بخت بلند است و طالع میمون - علی الصباح نظر بر جمال روزافزون


  21. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۰ - وله:چو شاه زنگ راند ابلق ز مکمن - زِ ری آمد بت رومی رخ من


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۳:بکن چندان که خواهی جور بر من - که دستت بر نمی‌دارم ز دامن

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۷:دلت خوش باد و چشم از بخت روشن - به کام دوستان و رغم دشمن

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۱:خلافِ رایِ سلطان رای جُستن - به خونِ خویش باشد دست شستن

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۸:شَبانی با پدر گفت: اِی خِرَدمَند - مَرا تَعلیم دِه پیرانه یک پَند


  22. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - وله:جشن ولادت شه جم تخت کی کلاه - افراخت از جنان به جهان چتر بارگاه


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶:آن سرو ناز بین که چه خوش می‌رود به راه - وآن چشم آهوانه که چون می‌کند نگاه


  23. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۸ - در جشن عید غدیر و منقبت مولای متقیان امیر مومنان علی بن ابی طالب (ع):چون پرشراب راز شد خم غدیر حیدری - من کنت مولی ساز شد از بربط پیغمبری


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۲:آخر نگاهی باز کن وقتی که بر ما بگذری - یا کبر منعت می‌کند کز دوستان یاد آوری


  24. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۹ - وله:ظل شه را چو زری سوی صفاهان شد رای - چرخ گردید زمین سای و زمین چرخ آسای

    جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۰ - مطلع ثانی:کای باقبال جهانگیر و ممالک پیمای - وی مصور ز رخت معنی تایید خدای


    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳ - در ستایش ترکان خاتون و پسرش اتابک محمد:چه دعا گویمت ای سایهٔ میمون همای - یارب این سایه بسی بر سر اسلام بپای

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۰:تا تو فرمان نبری خلق به فرمان نروند - هرگزش نیک نباشد بد نیکی فرمای


  25. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۱ - در تهنیت عید قربان:خلیل ار کرد قربانی به عید از امر یزدانی - مرا باشد خلیلی کش هزاران عید قربانی


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹:بر آنم گر تو باز آیی که در پایت کنم جانی - و زین کم‌تر نشاید کرد در پای تو قربانی

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱:بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی - به غلغل در سماع آیند هر مرغی به دستانی

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۴:ز خیرت خیر پیش آید، بکن چندانکه بتوانی - مکافات بدی کردن، نمی‌گویم تو خود دانی

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۸:خدا را در فراخی خوان و در عیش و تن آسانی - نه چون کارت به جان آید خدا از جان و دل خوانی

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۹:گهی کاندر بلا مانی، (ز جان و دل) خدا خوانی - چو بازت عافیت بخشد سر از طاعت بگردانی


  26. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳ - وله:ای کز دو چهر غیرت یک بوستان گلی - از گل گذشته گاه طرب به ز بلبلی


    سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:هر روز باد می‌برد از بوستان گلی - مجروح می‌کند دل مسکین بلبلی

    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۹ - در ستایش امیر انکیانو:دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی - زنهار بد مکن که نکردست عاقلی


  27. جیحون یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:بس که دیدم همه سو آن بت هرجائی را - هیچ نشتاخته‌ام معنی تنهایی را


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:لاابالی چه کند دفتر دانایی را؟ - طاقتِ وعظ نباشد سر سودایی را


  28. جیحون یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴:مطرب از وصف لبت تا که بیانی دارد - بحقیقت سخنش لطفی و جانی دارد


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴:آن شکرخنده که پُرنوش دهانی دارد - نه دل من که دل خلقِ جهانی دارد


  29. جیحون یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹:گرچه ز دشمنی همی درپی کشتن منی - دوستیت فزایدم وه که چه طرفه دشمنی


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۶:کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی - یک نفس از درون من خیمه به در نمی‌زنی


  30. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷:ای که شب را به غمت اخترش از دیده چکید - صبح در ماتم تو بر تن خود جامه درید


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳:هفته‌ای می‌رود از عمر و به ده روز کشید - کز گلستان صفا بوی وفایی ندمید

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۱۹:یارب این نامه‌سِیَه‌کرده‌ی بی‌فایده‌عُمْر - هم‌چُنان، از کَرَمَت بَر نگرفته‌ست امید


  31. جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳:سپهر مجد و معالی رضاقلی که هلال - بساغر تو خط مهجتی فداک سپرد


    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲۱:غریب شهر کسان تا نبوده باشد مرد - ازو درست نیاید غم غریبان خورد

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱:مکن نماز بر آن هیچ کس که هیچ نکرد - که عمر در سرِ تحصیلِ مال کرد و نخورد


  32. جیحون یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴:جیحون که بهره میکده میخواری اوست - بی پردگیش امید ستاری اوست


    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸:آن یار که عهدِ دوستاری بشکست - می‌رفت و منش گرفته دامان در دست

    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹:شب‌ها گذرد که دیده نتوانم بست - مردم همه از خواب و من از فکر تو مست

    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰:هشیار سری بوَد ز سودای تو مست - خوش آن که ز روی تو دلش رفت ز دست

    سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست - پنداشت که مهلتی و تأخیری هست

    سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:تدبیر صواب از دل خوش باید جست - سرمایهٔ عافیت کفافست نخست

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲:خیری که برآیدت به توفیق از دست - در حق کسی کن که درو خیری هست


  33. جیحون یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸:امروز ملک‌زادهٔ ضَرغام‌نبرد - اسبی دادم پلنگ‌وَش کوه‌نورد


    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:کس عهد وفا چنانکه پروانهٔ خرد - با دوست به پایان نشنیدیم که برد

    سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱:ای قدر بلند آسمان پیش تو خرد - گوی ظفر از هر که جهان خواهی برد

    سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲:شاها سم اسبت آسمان می‌سپرد - از کید حسود و چشم بد غم نخورد

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۳:از مایهٔ بیسود نیاساید مرد - مار از دم خویش چند بتواند خورد

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲۶:در گرگ نگه مکن که بزغاله برد - یک روز ببینی که پلنگش بدرد

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:دانی که چه گفت زال با رستمِ گرد؟ - دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:صیّاد نه هر بار شَگالی ببَرَد - افتد که یکی روز پلنگش بخورَد

    سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۱ - در تقریر دیباچه:دل عشق تو را واقعۀ نوح شمرد - زان روی سفینه‌ای فراهم آورد