گنجور

 
جیحون یزدی

ای که شب را به غمت اخترش از دیده چکید

صبح در ماتم تو برتن خود جامه درید

تنگتر شد زقفس بر دل ما دهر فراخ

مرغ روحت چو سوی گلشن فردوس پرید

شد بچشم پدر از فرفت تو روزسیاه

گشت دور از پسر ار دیده یعقوب سپید

اف بر این چرخ مشعبد که خلاف معروف

آخر ازکین بگل اندوه جمال خورشید

نه شگفت از اثر کالبد نورس تو

که همی غنچه بروید زگلت جای خوید

گفت اندر پی تاریخ وفاتت جیحون

مهی از بزم صدارت سوی فردوس چمید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode