هرآنکه هست چو او سرو نار پستانش
چه احتیاج به سرو است و نار بستانش
جز آن تن بت من اندرون پیراهن
که دیده پیرهنی پر کنند از جانش
مگر که فتنه آفاق زیر دامن اوست
که سر زده همه یکباره از گریبانش
نمیخرید زلیخا به هیچ یوسف را
اگر چنین صنمی بود نقش ایوانش
به کفر طره و اسلام چهره فتنه گریست
که باخته دل و دین کافر و مسلمانش
اگر به خادم فردوس چهره بنماید
به دوزخ افکند از خلد حور و غلمانش
سزد به هستی هیچ ار نماید استدلال
که او ز موی میان نازکست برهانش
رواست نالد اگر دل به خواجه زان سر زلف
گر التفات کند قصه پریشانش
سلیل مجد مهین منشی حضور ملک
که هست نام نکو میرزا تقی خانش
خجسته رحمتی از کردگار اخلاقش
بهینه دوره از روزگار دورانش
بر دلش جگر بحر چون که خون گردید
فلکه به طعنه همه نام کرد مر جانش
شبی قمر به درش بوسه زد بدین امید
که روزی اوفتد اندر شمار دربانش
زد آنچنانش بَواب لطمه که هنوز
بود به رخ ز کلف، ردّ حدّ احسانش(؟)
ای آن ستوده که تا ندِ صریر خامه تو
وجود را به عدم برنهاد بنیانش
علو اختر بختت چنان که وقت نگاه
فتد ز فرق، فلک را کلاه کیوانش
به عون عزم تو هاروت یارد از بن چاه
پرد به چرخ و بگیرد ز زهره میزانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش زیبایی و جذابیت یک معشوق میپردازد، که او را با درخت سرو و میوه نار pد مقایسه میکند. شاعر به تأمل در ویژگیهای ظاهری و باطنی معشوق میپردازد و به این نتیجه میرسد که هیچ کس به زیبایی و جذابیت او نمیرسد. همچنین به اهمیت عشق و جذبهای که او ایجاد میکند اشاره شده و در نهایت، نام نکو و اصالت معشوق را میستاید. شاعر در انتها به ویژگیهای شخصیتی و اخلاقی او و تأثیرش بر دیگران اشاره کرده و نشان میدهد که حتی در دنیای فلسفی و معنوی، زیبایی او برجسته و بینظیر است.
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند او باشد، به زیبایی و لطافتش نیازی ندارد که از گل و میوهی باغ لذت ببرد.
هوش مصنوعی: تن فقط در پیراهنی که نشان از وجود من دارد، وجود دارد و این پیراهن نمیتواند چیزی بیشتر از جان من را در بر گیرد.
هوش مصنوعی: این مطلب به این اشاره دارد که آیا مشکل یا طوفان در جهان به دلیل قدرت یا تأثیر شخص خاصی است که ناگهان همه چیز از زیر دامن او بیرون میآید. به عبارت دیگر، نشاندهنده تأثیر عمیق و ناگهانی یک فرد یا یک وضعیت بر روی وقایع و شرایط اطراف است.
هوش مصنوعی: زلیخا هیچ وقت یوسف را نمیخرید، اگر چنین زیبایی در نقش ایوانش وجود داشت.
هوش مصنوعی: موهای کافر و چهره مسلمان به گونهای فریبنده و مشکوک جلوه میکند که دل و ایمان هر دو گروه را تسخیر کرده و به فتنهای بزرگ منجر میشود.
هوش مصنوعی: اگر خداوند به من جمال بهشتی خود را نشان دهد، من از نعمتهای بهشت و زیباییهای آن به دوزخ میافتم.
هوش مصنوعی: اگر بهشتی وجود داشته باشد، لازم نیست برای آن استدلال و دلیل بیاوریم، زیرا او خود به وضوح و زیبایی در دل مینشیند.
هوش مصنوعی: اگر دلش بخواهد، اشکالی ندارد که زوزه بزند. اگر به آن موهای پیچیدهاش توجه کند، ماجرای پریشانی او برملا میشود.
هوش مصنوعی: سلیل مجد مهین به معنای نسل یا بازمانده ی شخصیتی بزرگ و محترم است که به عنوان منشی در نزد پادشاه یا صاحب مقام حضور دارد. این فرد نامی نیکو در میان مردم دارد و به عنوان میر زاتقیخان شناخته میشود، که نشاندهندهی اعتبار و احترام او در جامعه است.
هوش مصنوعی: رحمت خجستهای از جانب خداوند بر او نازل شده است که اخلاقش در این دوران از بهترینهاست.
هوش مصنوعی: دل او به شدت از درد و غم مانند دریایی پر از خون شده است. به همین دلیل، همه چیز را با طعنه و کنایه به نام "مار" نسبت میدهد، که نشاندهنده عمق احساسات و رنجهای اوست.
هوش مصنوعی: شبی ماه کامل را بوسید به این امید که روزی او را در زمره خدمتکاران خود داشته باشد.
هوش مصنوعی: به او ضربهای زد که حتی هنوز هم در زیر فشار آن نتوانسته رویش را بلند کند، این نشان از نیکوکاری او دارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که ستودنی هستی، صدای قلم تو به قدری ارزشمند است که اساس وجود را به عدم تبدیل کرده است.
هوش مصنوعی: ستاره بخت تو چنان درخشان است که وقتی به آن نگاه میکنی، انگار کلاه زحل بر سر آسمان نشسته است.
هوش مصنوعی: با یاری اراده تو، هاروت از عمق چاه به آسمان میرود و از زهره افراز میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز خواب خوش چو برانگیخت عزم میدانش
مه دو هفته پدید آمد از گریبانش
به روی خویش بیاراست عید گاه و مرا
نمود هر نفسی ماتمی ز هجرانش
فراز مرکب تازی سوار گشت چنانک
[...]
صلای عشق، که ساقی ز لعل خندانش
شراب و نقل فرو ریخته به مستانش
بیا، که بزم طرب ساخت، خوان عشق نهاد
برای ما لب نوشین شکر افشانش
تبسم لب ساقی خوش است و خوشتر از آن
[...]
خوش است درد که باشد امید درمانش
دراز نیست بیابان که هست پایانش
نه شرط عشق بود با کمان ابروی دوست
که جان سپر نکنی پیش تیربارانش
عدیم را که تمنای بوستان باشد
[...]
صباح عید که برخاست عزم میدانش
چو صبح مطلع خورشید شد گریبانش
بر آمد از دل پر خون عاشقان تکبیر
در آن زمان که بدیدند روی رخشانش
به باد پای روان بر چو آذری بر زین
[...]
خوشست درد که باشد امید درمانش
خوشا سری که نباشد به عشق سامانش
وصال کعبه مقصود اگر طلب داری
قدم مزن که نباشد حد بیابانش
دلم رسید به جان و به جان رسید دلم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.