بجز امسال که آمد زسفر عید و امیر
کس ندیده است بهم ماه نو و بدر منیر
با امیر آمده این عید و ندانسته هنوز
که بود عید همان دیدن رخسار امیر
نی دخیلانه چو با خیل امیر آمده عید
گشت بایستش فرمان برو تشریف پذیر
هر چه خواهد همه گو ساده زغلمان بهشت
بحضورش بسپاریم نهاده زنجیر
وآنچه جوید همه گر رودزن از زهره چرخ
بر زمینش بگماریم نموده تسخیر
تارکش را بفرازیم بیاقوتی تاج
مقدمش را بنوازیم به پیروزه سریر
هم بریمش بصف از آدم اگر خواهد جان
هم نهیمش بکف از مرغ اگر خواهد شیر
عیدها جمله عزیزند ولی عید صیام
عزتش بیش بود خاصه چو آید بامیر
راستی به که سرایم سخنی چند از صوم
تا بدانی که چه با جان غنی کرد و فقیر
مهر بد در سرطان کآمد ماه رمضان
با سپاهی که جوان گردد از آهنگش پیر
دید زاهد زوی اقبال نبرده طاعت
یافت شاهد زوی ادبار نکرده تقصیر
مقریانرا رگ گردن شد چون شاخ بقم
مطربانرا رخ گلگون شد چون برگ زریر
لیکن از گرمی روز وتف شب روزه گزار
خلد نایافته برروی در آمد بسعیر
هر که را بود زر و زور پی حفظ بدن
زد چو خورشید بکه رایت زر بفت و حریر
وانکه را لنگی پا بود و یا تنگی دست
زآفت روزه با قلیم عدم شد شبگیر
پاره نیز ز اوباش بری ازهمه کیش
گشت درروزه خوریشان بتمارض تدبیر
آن یکی پای همی کوفت که خستم ز صداع
وآن دگر ریش همی کند که مردم ز زحیر
نظم جمهور طوایف زهم آشفت چنان
که گریزنده شد ازعجز علاجش تقدیر
بتر از این همه حرمان رخ داور عصر
کوشد امسال ممالک سپر وکشور گیر
ورنه کی فتنه توانست در این ظرف قلیل
بستن از یاوری شمس چنین طرف کثیر
سلخ ماه رمضان بود که از مجمع قدس
گشت الهام پریشانی ملکش بضمیر
راند چونانکه پی تشنه رود آب حیات
تاخت چونانکه سوی کشته چمد ابر مطیر
توپ تندر خطر از موکبه اش کرد فغان
کوس اژدر جگر ازکوکبه اش کرد نفیر
او چو محمود به تخت آمد و تاج الشعرا
عنصریوارش بستود بدین نظم هژیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چاکرانت به گه رزم چو خیاطانند
گرچه خیاط نیند، ای ملک کشور گیر
به گز نیزه قد خصم تو میپیمایند
تا ببرند به شمشیر و بدوزند به تیر
بوستان سبز شد و مرغ در آمد به صفیر
ناله مرغ دلارام تر از نغمه زیر
ابر فروردین گویی به جهان آذین بست
که همه باغ پرندست و همه راغ حریر
گه زرهباف شود باد و گهی جوشندوز
[...]
ای خردمند و هنر پیشه و بیدار و بصیر
کیست از خلق به نزدیک تو هشیار، و خطیر
گر خطیر آن بودی کهش دل و بازوی قوی است
شیر بایستی بر خلق جهان جمله امیر
ور به مال اندر بودی هنر و فضل و خطر
[...]
در زمانی بجهان آن دو بگردند دلیر
وز جهانی بزمان آن دو بر آرند دمار
چون نگه کرد بدان دخترکان مادر پیر
سیر بودند یکایک، چه صغیر و چه کبیر
کردشان مادر بستر همه از سبز حریر
نه خورش داد مر آن بچگکان را و نه شیر
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.