گنجور

 
حافظ عطار

در این بخش شعرهایی را فهرست کرده‌ایم که در آنها حافظ مصرع یا بیتی از عطار را عیناً نقل قول کرده است:


  1. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶ :: عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰

    حافظ (بیت ۳): تو و طوبی و ما و قامتِ یار - فکرِ هر کس به قدرِ همتِ اوست

    عطار (بیت ۶): درد هر کس به قدر طاقت اوست - کانچه عیسی کشید خر نکشد

  2. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰ :: عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷

    حافظ (بیت ۳): همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست - همه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت

    عطار (بیت ۴): همه کس طالب یارند ولیک - مفلسی مست پدیدار کجاست

  3. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲ :: عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶

    حافظ (بیت ۶): بشوی اوراق اگر همدرسِ مایی - که عِلمِ عشق در دفتر نباشد

    عطار (بیت ۱): حدیث عشق در دفتر نگنجد - حساب عشق در محشر نگنجد

  4. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹ :: عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲

    حافظ (بیت ۲۵): مقصود از این معامله بازارتیزی است - نی جلوه می‌فروشم و نی عشوه می‌خرم

    عطار (بیت ۱۲): از عشوه‌های خلق به حلقم رسید جان - نه عشوه می‌فروشم و نه عشوه می‌خرم

  5. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹ :: عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸

    حافظ (بیت ۷): به هواداری او ذَرِّه صفت، رقص‌کنان - تا لبِ چشمه‌ی خورشیدِ درخشان بروم

    عطار (بیت ۴): به هواداری گل ذره صفت در رقص آی - کم ز ذره نه‌ای او هم ز هوا می‌آید

  6. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰ :: عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷

    حافظ (بیت ۱): بالابلند عشوه‌گر نقش‌باز من - کوتاه کرد قصه زهد دراز من

    عطار (بیت ۱): ماییم دل بریده ز پیوند و ناز تو - کوتاه کرده قصهٔ زلف دراز تو

  7. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۸ :: عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳

    حافظ (بیت ۸): ندیم و مطرب و ساقی همه اوست - خیال آب و گل در ره بهانه

    عطار (بیت ۱۴): به خود می‌بازد از خود عشق با خود - خیال آب و گل در ره بهانه است



در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروه‌های مجزا فهرست کرده‌ایم:


  1. حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴:ماهی که قدش به سرو می‌ماند راست - آیینه به دست و روی خود می‌آراست


    عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۶۰:گر باخبرست مرد و گر بیخبرست - آغشتهٔ این قلزم بیپا و سر است

    عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۹۶:جانا ز میانِ من و تو دست کراست - گر شرح دهم چنین نمیآید راست

    عطار » مختارنامه » باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن » شمارهٔ ۱۶:آن را که بخود بر سر یک موی سر است - مجهولی او مفرّحی معتبر است

    عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۴۵:شوقی که مرا در طلب روی تو خاست - گر برگویم به صد زبان ناید راست

    عطار » مختارنامه » باب چهلم: در ناز و بیوفائی معشوق » شمارهٔ ۳۰:دل در غم تو غرقهٔ خونِ جگر است - جانم متحیر و تنم بیخبر است


  2. حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵:من با کمر تو در میان کردم دست - پنداشتمش که در میان چیزی هست


    عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۲۵:در معرفت تو دم زدن نقصان است - زیراکه ترا هم به تو بتوان دانست

    عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۷۴:ای عقل شده در صفت ذات تو پست - از حد بگذشت این همه تقصیر که هست

    عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۴۰:هر چیز که آن ز نیستی در پیوست - هستند همه از می این واقعه مست

    عطار » مختارنامه » باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است » شمارهٔ ۱۶:این قالب اگر بلند دیدی ور پست - مغرور مشو به پیش این خفته و مست

    عطار » مختارنامه » باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است » شمارهٔ ۴۳:عمری به فنا بر دلم آوردم دست - تا دل ز فنا به زاری زار نشست

    عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۳:تا هستی تو نصیب میخواهد جست - دل روی به خونِ دیده میخواهد شست

    عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۵۰:تا شد دلم از بوی می عشق تو مست - هم پرده دریده گشت و هم توبه شکست

    عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۳:آن نقطه که کیمیای دولت آن است - بگذر ز جهان که بیخ آن در جان است

    عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۹:تا عالِمِ جهل خود نگردی به نخست - هر اصل که در علم نهی نیست درست

    عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۳:پیوسته دلم به جانت میخواهد جُست - دست از توبه خون دیده میخواهد شست

    عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۲۸:آن مرغ که بود از می معنی مست - پرّید و دل اندر کرم مولی بست

    عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۶۳:امروز منم نشسته نه نیست نه هست - در پردهٔ نیستْ هست شوریده و مست

    عطار » مختارنامه » باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان » شمارهٔ ۱۲:ای پشت بداده رفته هم روز نخست - برخیز که این گریهٔ ابر از غم تست

    عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۱:جانی دارم عاشق و شوریده و مست - آشفته و بی قرار، نه نیست، نه هست

    عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۶۲:تا پاک نگردد دل این نفس پرست - دستم ندهد بر سر کوی تو نشست

    عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۵۶:گاهی به خودم بار دهد مستی مست - گاهی ز خودم دور کند پستی پست

    عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳:از بس که شکر فشاند عشق تونخست - جاوید همه جهان شکر خواهد جست

    عطار » مختارنامه » باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق » شمارهٔ ۵۳:چون گشت دل من از سر زلف تو مست - هرگز بندادم ز سر زلف تو دست

    عطار » مختارنامه » باب چهلم: در ناز و بیوفائی معشوق » شمارهٔ ۴:گفتی که «ترا چو خاک گردانم پست - تا نیز به زلفِ دلکشم ناری دست»

    عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۳۳:برخاست دلم، چوباده در خم بنشست - وز طلعت گل هزاردستان شد مست

    عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۴:از دست گلابگر گل عشوه پرست - در پای آمد چنانکه بر خاک نشست

    عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۳۰:گل گفت: چو نیست هفتهای روی نشست - از کم عمری پشت امیدم بشکست

    عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۳۲:گل بر سر پای غرقهٔ خون زانست - کاو روز دویی درین جهان مهمانست

    عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۴۱:بشکفت به صد هزار خوبی گل مست - وز رعنایی جلوه گری در پیوست

    عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۵۴:با گل گفتم که با چنین عمر که هست - انگار که نیست رخت بر باید بست

    عطار » مختارنامه » باب چهل و نهم: در سخن گفتن به زبان پروانه » شمارهٔ ۳:پروانه به شمع گفت: «از روزِ نخست - چون کشته شوم بر سرت از عهد درست


  3. حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷:از چرخ به هر گونه همی‌دار امید - وز گردش روزگار می‌لرز چو بید


    عطار » مختارنامه » باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است » شمارهٔ ۳۴:گر ما به هزار تک بخواهیم دوید - آخر طمع از خویش بخواهیم برید

    عطار » مختارنامه » باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد » شمارهٔ ۲۱:جانی که به نورِ حق ندارد امّید - در عالم اوهام بماند جاوید

    عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۲۸:نه هیچ کس از قالب دین مغز چشید - نه هیچ نظر به کُنْهِ آن مغز رسید

    عطار » مختارنامه » باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق » شمارهٔ ۳:جانم که به لب از لب لعل تو رسید - دل تحفه به پیش لب لعل تو کشید


  4. حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲:در سنبلش آویختم از روی نیاز - گفتم من سودازده را کار بساز


    عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۴۴:میپرسیدی که چیست این نقش مجاز - گر بر گویم حقیقتش هست دراز

    عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۷۱:تا چند کنی عزیمت دریا ساز - مردانه رو و خویش به دریا انداز

    عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۸۴:آن سالک گرم روْ که در شیب و فراز - چون شمع فرو گداخت در سوز و گداز

    عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۴۵:خواهی که ببینی تو به پیدایی راز - خود را ز ورای عقل سودایی ساز

    عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۸۳:در محو دلم ز خویشتن مانَد باز - در توحیدم حجاب افتد آغاز

    عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۲۱:گر میخواهی که بازیابی این راز - بیخود شو و با بیخودی خویش بساز

    عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۶۱:از بس که دلم به بینشان داشت نیاز - بینام ونشان بماندم در تک و تاز

    عطار » مختارنامه » باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد » شمارهٔ ۲۷:پنهان گهریست در پسِ پردهٔ راز - وندر طلبش خلق جهان در تک و تاز

    عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۱۹:این دل که بسوخت روز و شب در تک و تاز - میجوشد و میجوید و میگوید راز

    عطار » مختارنامه » باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود » شمارهٔ ۲۲:ای در غم نان و جامه و آز و نیاز - افتاده به بازار جهان در تک و تاز

    عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۱۹:تا کی باشی چو آسمان در تک و تاز‌؟ - در زیر قدم شو چو زمین پستِ نیاز

    عطار » مختارنامه » باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن » شمارهٔ ۲۷:خود را چو زخواب و خور نمیداری باز - پس چه تو، چه آن ستور، در پردهٔ راز

    عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۱۷:تا کی باشم گرد جهان در تک و تاز - سیر آمدم از جهان و از آز و نیاز

    عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۲:در عشق مرا چه کار با پردهٔ راز - کار من دل سوخته اشک است و نیاز

    عطار » مختارنامه » باب بیست و هشتم: در امیدواری نمودن » شمارهٔ ۳:تا کی باشم گِردِ جهان در تک و تاز - بر هیچ نه قطع میکنم شیب و فراز

    عطار » مختارنامه » باب سی‌ام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۱:چون هر روزیت بیشتر دیدم ناز - هر روز بتو بیشترم گشت نیاز

    عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۵۱:گر در طلبت ز روی تو مانم باز - در کوی تو تن فرودهم در تک و تاز

    عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۴۳:در راه فکندهای مرا در تک و تاز - گه شیب نهی پیش من و گاه فراز

    عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۱۲:چون روی تو مینبینم ای شمع طراز - چون شمع ز تو سوخته میمانم باز

    عطار » مختارنامه » باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق » شمارهٔ ۱:دوش آمد و برگشاد صد پردهٔ راز - در پردهٔ دل جلوهگری کرد آغاز

    عطار » مختارنامه » باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق » شمارهٔ ۳۶:ای باد به سوی زلفِ آن یار بتاز - کوتاه مکن دست از آن زلف دراز

    عطار » مختارنامه » باب چهلم: در ناز و بیوفائی معشوق » شمارهٔ ۱۴:آن است همه آرزویم عمر دراز - تا پیش از اجل ببینم ای شمع طراز

    عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۴۲:بر آب روان و سبزه ای شمع طراز - می در ده و توبه بشکن و چنگ بساز

    عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۴:تا چند ز سودای تو در سوز و گداز - چون شمع آرم به روز شبهای دراز

    عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۲۲:از بس که ز غم سوختم ای شمع طراز - چون شمع ز تو سوخته میمانم باز

    عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۶۶:در شمع نگر فتاده در سوز و گداز - برّیده ز انگبین به صد تلخی باز

    عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۷۱:گفتم: شمعا! چند گدازی مگداز - گفتا: تو خبر نداری از پردهٔ راز

    عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۲۲:شمع آمد و گفت: من نیم قلب مجاز - مومی که بود نقره چو قلبش بگداز

    عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۳۶:شمع آمد زار زار و میگفت به راز - حال من و آتش است با سوز و گداز

    عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۳۹:شمع آمد و گفت: مانده در سوز و گداز - کار من غم کشته کی آید با ساز


  5. حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶:ماهی که نظیر خود ندارد به جمال - چون جامه ز تن برکشد آن مشکین‌خال


    عطار » مختارنامه » باب پنجم: در بیان توحید به زبان تفرید » شمارهٔ ۱:ماییم که نیست غیر ما، اینْت کمال! - مشغول جمال خویشتن، اینْت جمال!

    عطار » مختارنامه » باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است » شمارهٔ ۹:بگذر ز حس و خیال،‌ای طالب حال - تا هر دو جهان جلال بینی و جمال

    عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۶۶:مائیم و میی و مطربی مشکین خال - بی هجر میسَّر شده ایام وصال


  6. حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹:با شاهد شوخ شنگ و با بربط و نی - کنجی و فراغتی و یک شیشهٔ می


    عطار » مختارنامه » باب پنجم: در بیان توحید به زبان تفرید » شمارهٔ ۲:چون ما به وجود خود هویدا باشیم - چون ما به وجود خود هویدا باشیم


  7. حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰:قسّام بهشت و دوزخ آن عقده‌گشای - ما را نگذارد که درآییم ز پای


    عطار » مختارنامه » باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن » شمارهٔ ۲۹:جانی که به راه رهنمون دارد رای - وز حسرت خود میان خون دارد جای

    عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۳۵:شمع آمد و گفت: ماندهام بی سر و پای - سر سوخته پای بسته نی بند و گشای

    عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۵۴:شمع آمد وگفت: آمدهام شب پیمای - تا بو که از آتش برهم در یکجای


  8. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:زان یارِ دل‌نوازم، شُکری است با شکایت - گر نکته‌دانِ عشقی، بشنو تو این حکایت


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴:ای آفتاب سرکش یک ذره خاک پایت - آب حیات رشحی از جام جانفزایت

    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵:ای پرتو وجودت در عقل بی نهایت - هستی کاملت را نه ابتدا نه غایت


  9. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳:صوفی نهاد دام و سَرِ حُقِّه، باز کرد - بنیادِ مکر با فلکِ حُقِّه‌باز کرد


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱:تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد - دل را به عشق خویش ز جان بی نیاز کرد


  10. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:گفتم غمِ تو دارم گفتا غمَت سرآید - گفتم که ماهِ من شو گفتا اگر برآید


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۵:یک ذره نور رویت گر ز آسمان برآید - افلاک درهم افتد خورشید بر سرآید


  11. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵:الا ای طوطیِ گویا‌یِ اسرار - مبادا خالی‌ات شِکَّر ز مِنقار


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴:قدم درنه اگر مردی درین کار - حجاب تو تویی از پیش بردار

    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:میی درده که در ده نیست هشیار - چه خفتی عمر شد برخیز و هشدار

    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸:درآمد دوش ترکم مست و هشیار - ز سر تا پای او اقرار و انکار


  12. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶:عید است و آخِرِ گُل و یاران در انتظار - ساقی به رویِ شاه ببین ماه و مِی بیار


    عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸:ای در غرور نفس به سر برده روزگار - برخیز و کارکن که کنون است وقت کار


  13. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲:بِبُرد از من قرار و طاقت و هوش - بتِ سنگین دلِ سیمین بناگوش


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹:دلی کامد ز عشق دوست در جوش - بماند تا قیامت مست و مدهوش


  14. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴:هاتفی از گوشهٔ میخانه دوش - گفت ببخشند گنه، مِی بنوش


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸:مست شدم تا به خرابات دوش - نعره‌زنان رقص‌کنان دردنوش


  15. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:هر چند پیر و خسته‌دل و ناتوان شدم - هر گَه که یادِ رویِ تو کردم جوان شدم


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۸:ای عشق بی نشان ز تو من بی نشان شدم - خون دلم بخوردی و در خورد جان شدم


  16. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷:مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم - هوادارانِ کویش را چو جانِ خویشتن دارم


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۳:ازین کاری که من دارم نه جان دارم نه تن دارم - چون من من نیستم، آخر چرا گویم که من دارم


  17. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹:جوزا سَحَر نهادْ حمایل برابرم - یعنی غلامِ شاهم و سوگند می‌خورم


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:گر بوی یک شکن ز سر زلف دلبرم - کفار بشنوند نگروند کافرم

    عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲:نه پای آنکه از کرهٔ خاک بگذرم - نه دست آنکه پردهٔ افلاک بر درم


  18. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۲:حجابِ چهرهٔ جان می‌شود غبارِ تنم - خوشا دَمی که از آن چهره پرده برفکنم


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:درین نشیمن خاکی بدین صفت که منم - میان نفس و هوا دست و پای چند زنم


  19. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹:چو گل هر دم به بویت جامه در تن - کنم چاک از گریبان تا به دامن


    عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۱۰) حکایت آن مجنون که تب داشت:یکی پرسید ازان مجنون که تب داشت - که تب می‌گیردت مجنون عجب داشت


  20. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱:تاب بنفشه می‌دهد طرّهٔ مشک‌سای تو - پردهٔ غنچه می‌درد خندهٔ دلگشای تو


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۱:ای دل مبتلای من شیفتهٔ هوای تو - دیده دلم بسی بلا آن همه از برای تو


  21. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵:دامن‌کشان همی‌شد در شرب زرکشیده - صد ماهرو ز رشکش جیب قصب دریده

    حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۹:ای از فروغ رویت روشن چراغ دیده - خوش‌تر ز چشم مستت چشم جهان ندیده


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۲:ای جان ما شرابی از جام تو کشیده - سرمست اوفتاده دل از جهان بریده


  22. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۱:لبش می‌بوسم و در می‌کشم می - به آب زندگانی برده‌ام پی


    عطار » الهی نامه » بخش هفتم » جواب پدر:پدر گفتش که چیزی بایدت خواست - که آن در حضرت عزت بود راست


  23. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲:مخمور جام عشقم، ساقی بده شرابی - پُر کن قدح که بی می، مجلس ندارد آبی


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۹:ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی - هرگز نتافت بر کس چون رویت آفتابی


  24. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:ای قصه بهشت ز کویت حکایتی - شرح جمال حور ز رویت روایتی


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۸:ای آفتاب از ورق رویت آیتی - در جنب جام لعل تو کوثر حکایتی


  25. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴:هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی - که هم نادیده می‌بینی و هم ننوشته می‌خوانی


    عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹:الا ای یوسف قدسی برآی از چاه ظلمانی - به مصر عالم جان شو که مرد عالم جانی


  26. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۵:گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی - چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۱:ای هرشکنی از سر زلف تو جهانی - وی هر سخنی از لب جان‌بخش تو جانی

    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۶:ای گشته نهان از همه از بس که عیانی - دیده ز تو بینا و تو از دیده نهانی


  27. حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی - دل بی‌ تو به جان آمد وقت است که بازآیی


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۵:دوش از سر بیهوشی و ز غایت خودرایی - رفتم گذری کردم بر یار ز شیدایی

    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۷:ترسا بچه‌ای دیشب در غایت ترسایی - دیدم به در دیری چون بت که بیارایی

    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۹:ترسا بچه‌ایم افکند از زهد به ترسایی - اکنون من و زناری در دیر به تنهایی


  28. حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۲:صبح دولت می‌دمد کو جام همچون آفتاب - فرصتی زین به کجا باشد بده جام شراب


    عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷:وقت کوچ است الرحیل ای دل ازین جای خراب - تا ز حضرت سوی جانت ارجعی آید خطاب


  29. حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۸:کارم ز دور چرخ به سامان نمی‌رسد - خون شد دلم ز درد، به درمان نمی‌رسد


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹:جان در مقام عشق به جانان نمی‌رسد - دل در بلای درد به درمان نمی‌رسد


  30. حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۲۵:ای ز شرم عارضت گل کرده خوی - بر عرق پیش عقیقت جام می


    عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۰ - الحكایة ‌و التمثیل:کوفئی را گفت مرد راز جوی - مذهب تو چیست با من باز گوی


  31. حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۲۸:دریغا خلعت حسن جوانی - گرش بودی طراز جاودانی


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۷:هزاران جان سزد در هر زمانی - نثار روی چون تو دلستانی

    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۷:به هر کویی مرا تا کی دوانی - ز هر زهری مرا تا کی چشانی


  32. حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۵:پدید آمد رسوم بی وفایی - نماند از کس نشان آشنایی


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۸:دلا در راه حق گیر آشنایی - اگر خواهی که یابی روشنایی


  33. حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۸:برو زاهد به امیدی که داری - که دارم همچو تو امیدواری


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۴:تورا گر نیست با من هیچ کاری - مرا با تو بسی کار است باری

    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۸:درآمد دوش دلدارم به یاری - مرا گفتا بگو تا در چه کاری


  34. حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۹:جای حضور و گلشن امن است این سرای - زین در به شادمانی و عیش و طرب در آی


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۸:ای صد هزار عاشقت از فرق تا به پای - پنهان ز عاشقانت رویی به من نمای


  35. حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۷:دلبر و جانان من برد دل و جان من - برد دل و جان من دلبر و جانان من


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۲:لعل تو داغی نهاد بر دل بریان من - زلف تو در‌هم شکست توبه و پیمان من


  36. حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۸:عید است و موسم گل، ساقی بیار باده - هنگام گل که دیده بی می قدح نهاده


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۵:سر پا برهنگانیم اندر جهان فتاده - جان را طلاق گفته دل را به باد داده


  37. حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۵۱ - رباعی:زآن بادهٔ دیرینهٔ دهقان پرورد - در ده که تراز عمر نو خواهم کرد


    عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۲۷:مرغی که بدید از می این دریا دُرد - عمری جان کند و ره سوی دریا بُرد

    عطار » مختارنامه » باب نهم: در مقام حیرت و سرگشتگی » شمارهٔ ۹:دانی که چهایم نه بزرگیم نه خُرد - دانی که چه میخوریم نه صاف نه دُرد

    عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۶۹:زین شیوه که ازعمر برآوردم گرد - کس در دو جهان بر نتواند آورد

    عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۷:من این دل بسته را کجا خواهم برد - ور صاف مرا نیست کجا خواهم دُرد


  38. حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ:چشم و چراغ جمع رسُل هادی سبل - سلطان چار بالش ایوان اصفیا


    عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱:سبحان قادری که صفاتش ز کبریا - بر خاک عجز می‌فکند عقل انبیا

    عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲:ای مرغ روح بر پر ازین دام پر بلا - پرواز کن به ذروهٔ ایوان کبریا