گنجور

 
حافظ

کارم ز دور چرخ به سامان نمی‌رسد

خون شد دلم ز درد، به درمان نمی‌رسد

با خاک ره ز روی مذلت برابرم

آب رخم همی‌رود و نان نمی‌رسد

پی‌پاره‌ای نمی‌کنم از هیچ استخوان

تا صدهزار زخم به دندان نمی‌رسد

سیرم ز جان خود به سر راستان ولی

بیچاره را چه چاره چو فرمان نمی‌رسد

از آرزوست گشته گرانبار غم دلم

آوخ که آرزوی من ارزان نمی‌رسد

یعقوب را دو دیده ز حسرت سپید گشت

وآوازه‌ای ز مصر به کنعان نمی‌رسد

از حشمت اهل جهل به کیوان رسیده‌اند

جز آه اهل فضل به کیوان نمی‌رسد

از دستبرد جور زمان اهل فضل را

این غصه بس که دست سوی جان نمی‌ رسد

حافظ صبور باش که در راه عاشقی

هر کس که جان نداد به جانان نمی‌رسد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شمارهٔ ۸ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
وطواط

شاها، به پایگاه تو کیوان نمی‌رسد

در ساحت تو گنبد گردان نمی‌رسد

جایی رسیده‌ای به معالی و مرتبت

کآنجا به جَهْدْ فکرت انسان نمی‌رسد

آن می‌رسد به روضهٔ آمال از کفت

[...]

انوری

دردم فزود و دست به درمان نمی‌رسد

صبرم رسید و هجر به پایان نمی‌رسد

در ظلمت نیاز بجهد سکندری

خضر طرب به چشمهٔ حیوان نمی‌رسد

برخوان از آنکه طعمهٔ جانست هیچ تن

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

افسوس دست من که به کیوان نمی‌رسد

آوخ که دور چرخ به پایان نمی‌رسد

بر من نماند هیچ ملالی و محنتی

کز جور دور گنبد گردان نمی‌رسد

بادا شکسته چنبر گردون دون ازانک

[...]

عطار

جان در مقام عشق به جانان نمی‌رسد

دل در بلای درد به درمان نمی‌رسد

درمان دل وصال و جمال است و این دو چیز

دشوار می‌نماید و آسان نمی‌رسد

ذوقی که هست جمله در آن حضرت است نقد

[...]

نجم‌الدین رازی

آلوده شد بحرص درم جان عالمان

وین خواری از گزاف بدیشان نمیرسد

دردا و حسرتا که بپایان برسد عمر

وین حرص مرد ریگ بپایان نمیرسد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه