چو گل هر دم به بویت جامه در تن
کنم چاک از گریبان تا به دامن
تنت را دید گل گویی که در باغ
چو مستان جامه را بدرید بر تن
من از دست غمت مشکل برم جان
ولی دل را تو آسان بردی از من
به قول دشمنان برگشتی از دوست
نگردد هیچ کس با دوست دشمن
تنت در جامه چون در جام باده
دلت در سینه چون در سیم آهن
ببار ای شمع اشک از چشم خونین
که شد سوز دلت بر خلق روشن
مکن کز سینهام آه جگرسوز
برآید همچو دود از راه روزن
دلم را مشکن و در پا مینداز
که دارد در سر زلف تو مسکن
چو دل در زلف تو بستهست حافظ
بدین سان کار او در پا میفکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از حافظ به احساسات عمیق و دردناک عشق و جدایی اشاره دارد. شاعر میگوید که چون گلها همواره به یاد معشوقش است و برای او لباسش را پاره میکند. او در درد جدایی از معشوقش به شدت رنج میکشد و از دست غمش جانش در خطر است. عاشق به یاد معشوق خود، دلش به شدت داغ و آتشین است و خواستار این است که معشوق هرگز دلش را نشکند و به او آسیب نرساند. حافظ به تصویرسازی زیبایی از عشق، درد و شوق میپردازد و از معشوقش میخواهد که به او رحم کند.
هوش مصنوعی: هر لحظه به عطر تو، لباس خود را میپوشم و دلم را چاکچاک میکنم تا به دامن تو برسم.
هوش مصنوعی: تن تو را مانند گلی میبینم که مانند میخی در باغ، جامهاش را از تن درآورده است.
هوش مصنوعی: من از غم تو جانم در درد و رنج است، اما تو به راحتی دل مرا از من گرفتی.
هوش مصنوعی: به گفتهی دشمنان، هیچکس نمیتواند برگردد و با دوستش دشمنی کند.
هوش مصنوعی: بدنت در لباس مانند جامی است که حاوی باده و دلات در سینه مانند آهنی است که درون آن سیم وجود دارد.
هوش مصنوعی: ای شمع، اشکهایت را بریز و ببار، چون قلبت به خاطر others به شدت میسوزد.
هوش مصنوعی: ناhopeی کن که از دلم آهی جانسوز بلند میشود، مانند دودی که از پنجره بیرون میآید.
هوش مصنوعی: دل من را نشکن و آن را زیر پا نگذار، چرا که این دل در سایهی موهای تو آرامش دارد.
هوش مصنوعی: وقتی دل من در زلف تو گرفتار شده است، حافظ، تو نیز با این کار نکن که او را به زحمت بیندازی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نگه کن آب و یخ در آبگینه
فروزان هر سه همچون شمع روشن
گدازیده یکی دو تا فسرده
بیک لون این سه گوهر بین ملون
غریبی می چه خواهد یارب از من؟
که با من روز و شب بسته است دامن
غریبی دوستی با من گرفتهاست
مرا از دوستی گشتهاست دشمن
ز دشمن رست هر کو جست لیکن
[...]
شبی گیسو فروهشته به دامن
پلاسین معجر و قیرینه گرزن
بکردار زنی زنگی که هرشب
بزاید کودکی بلغاری آن زن
کنون شویش بمرد و گشت فرتوت
[...]
همیدون شخّهای کوه قارن
به چشمش همچنان آید که گلشن
ز مویش خانه گردد سنبلستان
ز رویش بوستان گردد شبستان
چو مشگین زلف پیش باد دارد
شود زو باغ و بستان سنبلستان
سپاه مهر او بر من بتازد
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.