گنجور

 
عطار

حدیث عشق در دفتر نگنجد

حساب عشق در محشر نگنجد

عجب می‌آیدم کین آتش عشق

چه سودایی است کاندر سرنگنجد

برو مجمر بسوز ار عود خواهی

که عود عشق در مجمر نگنجد

درین ره پاک دامن بایدت بود

که اینجا دامن تر درنگنجد

هر آن دل کآتش عشقش برافروخت

چنان گردد که اندر بر نگنجد

دلی کز دست شد زاندیشهٔ عشق

درو اندیشهٔ دیگر نگنجد

برون نه پای جان از پیکر خاک

که جان پاک در پیکر نگنجد

شرابی کان شراب عاشقان است

ندارد جام و در ساغر نگنجد

چو جانان و چو جان با هم نشینند

سر مویی میانشان درنگنجد

رهی کان راه عطار است امروز

در آن ره جز دلی رهبر نگنجد

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۶۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عطار

همین شعر » بیت ۱

حدیث عشق در دفتر نگنجد

حساب عشق در محشر نگنجد

حافظ

بشوی اوراق اگر همدرسِ مایی

که عِلمِ عشق در دفتر نباشد

فصیحی هروی

غم عشقت به عالم در نگنجد

بلی این روح در پیکر نگنجد

دلم از مهر غم پرگشت چندان

که ترسم غم در آن دیگر نگنجد

شهید خنجر شوق تو چندان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فصیحی هروی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه