دامنکشان همی شد در شرب زرکشیده
صد ماهرو ز رشکش جَیب قصب دریده
از تاب آتش مِی، بر گِرد عارضش خوی
چون قطرههای شبنم بر برگ گل چکیده
لفظی فصیح، شیرین، قدی بلند، چابک
رویی لطیف، زیبا، چشمی خوش، کشیده
یاقوت جانفزایش از آب لطف زاده
شمشاد خوشخرامش در ناز پروریده
آن لعل دلکشش بین، وآن خندهٔ دلآشوب
وآن رفتن خوشش بین، وآن گام آرمیده
آن آهوی سیهچشم از دام ما برون شد
یاران چه چاره سازم با این دل رمیده؟
زنهار تا توانی اهل نظر میآزار
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده
تا کی کِشم عتیبت؟ از چشم دلفریبت
روزی کرشمهای کن، ای یار برگزیده!
گر خاطر شریفت رنجیده شد ز حافظ
بازآ که توبه کردیم از گفته و شنیده
بس شکر بازگویم در بندگیِ خواجه
گر اوفتد به دستم آن میوهٔ رسیده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
در این غزل، شاعر از زیباییهای استثنایی و بینظیر ماهرویی میگوید که روی سرخ و پرتاب او همچون آتش از مستی عشق برافروخته است و بر چهره او از گرمی، شبنم نشسته است. قد بلند و راهرفتن خوشخرام او در دل شاعر شیدایی آفریده است اما شاعر فرصت وصال او را بهدست نیاورده و از این موضوع غمناک است و از دوستان خود طلب یاری میکند که فکری بحال او بکنند. شاعر در پایان به آن یار رمیده و رفته، پیام میفرستد که از هرچه گفتیم پشیمان هستیم، ما را ببخش و بهما عنایتی کن و باز آی.
شَرب: جامه از کتان لطیف.
از گرمی آتش باده، دانههای عرق همچون شبنم که بر برگ گل است بر رخسار او بود.
زبانی شیرین و خوشسخن و قدی بلند و چابک رو و چشمانی کشیده و صورتی لطیف.
یاقوت لبش از آب لطافت و نرمی، ساخته شده و بالای خوشخرام او همچون شمشادی بود که با ناز بپرورند.
لب دلربای او را ببین و آن خنده عاشقکش را و آن راه رفتن زیبا و آن گامهای باوقارش را.
دریغ که به آن آهوی خرامنده سیاهچشم نرسیدیم، ای دوستان، با این دل عاشق و رمیده چه کنم؟
زنهار و دوری کن از آنکه اهل نظر را بیازاری؛ دنیا زودگذر و بیوفاست ای عزیز جان!
عتیب: عتاب، خشم.
اگر خاطر عزیز و محترم تو از حافظ رنجیده گشت؛ باز آ که از هرچه گفتیم و شنیدیم پشیمان شدیم و عذر میخواهیم.
باز در خدمتگزاری خواجه بسیار شکر خواهم گفت اگر آن میوه رسیده بهدستم برسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای جان ما شرابی از جام تو کشیده
سرمست اوفتاده دل از جهان بریده
وی جان ما به یک دم صد زندگی گرفته
تا از رخت نسیمی بر جان ما وزیده
ای جان پاکبازان در قعر هر دو عالم
[...]
ای کعبه سپهرت، تا کعب پا رسیده
شرعت خطاب کرده، ای رکن کعبه دیده
در سایه نجیبت آن لاغر سبک پر
جان بال بر کشاده دل بال و پر بریده
آن عنکبوت هیئت چابک قدم گه کفش
[...]
ای کهربای عشقت دل را به خود کشیده
دل رفته ما پی دل چون بیدلان دویده
دزدیده دل ز حسنت از عشق جامه واری
تا شحنه فراقت دستان دل بریده
از بس شکر که جانم از مصر عشق خورده
[...]
ای ترکِ ما گرفته پیوندِ ما بریده
آخر ز ما چه دیدی ای نور هر دو دیده
بی موجبِ گناهی از ما به خشم رفته
بازآ که در فراقت کارم به جان رسیده
آرام جان برفته ترکِ وفا گرفته
[...]
اشک چو لعل ریزد آن لب مرا ز دیده
در شیشه هرچه باشد از وی همان چکیده
باشد هنوز چشمم همچون مگس بر آن لب
گر عنکبوت بینی بر خاک من تنیده
از آب بر کشیده صورتگر آن ورق را
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.