هاتفی از گوشهٔ میخانه دوش
گفت ببخشند گنه، مِی بنوش
لطفِ الهی بِکُنَد کارِ خویش
مژدهٔ رحمت برساند سروش
این خِرَدِ خام به میخانه بَر
تا مِیِ لعل آوَرَدَش خون به جوش
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
هر قَدَر ای دل که توانی بکوش
لطفِ خدا بیشتر از جرمِ ماست
نکتهٔ سربسته چه دانی؟ خموش
گوشِ من و حلقهٔ گیسویِ یار
رویِ من و خاکِ درِ مِی فروش
رندیِ حافظ نه گناهیست صَعب
با کَرَمِ پادشه عیب پوش
داورِ دین، شاه شجاع، آن که کرد
روحِ قدس حلقهٔ امرش به گوش
ای مَلِکُ العَرش مرادش بده
و از خطرِ چشمِ بَدَش دار گوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از حافظ به موضوعات نوشیدنی و سکر و عشق اشاره دارد. شاعر از میخانه و لذتهای آن صحبت میکند و بر این باور است که لطف الهی انسانها را از گناهان که با نوشیدن می به دست میآید، میبخشد. او تاکید میکند که برای رسیدن به وصال معشوق، باید تلاش کرد و از رحمت خدا ناامید نشد، حتی اگر گناهان زیادی داشته باشیم. در نهایت، حافظ بر اهمیت رندی و آزادگی در عشق تأکید میکند و از خدا میخواهد که او و محبوبش را از چشم بد محفوظ نگه دارد.
دیشب در میخانه صدایی از غیب مرا گفت که گناهان را میبخشند شاد باش و می بنوش!
لطف و رحمت الهی همهچیز را درست خواهد کرد و مژده و خبر خوش بخشش را سروش میرساند.
این عقل نادان را به میخانه ببر تا می ناب و سرخ، او را گرم و زنده کند!
اگرچه وصال او را به کوشش و تلاش نمیدهند اما ای دوست، هرچه میتوانی تلاش کن.
لطف و مهر خدا بیشتر از گناهان ماست؛ راز سربسته را چهکسی میداند؟ پس باید خاموش گشت!
من برای بندگی یار هستم و سجدهگاه من، خاک در میکده است.
رندی حافظ گناهی نابخشودنی نیست؛ وقتیکه کار او در دست پادشاه بخششگر عیبپوش است.
هوش مصنوعی: داور دین و شاه شجاع، آن کسی است که روحالقدس را به ایستادگی در برابر فرمانش واداشته است.
ای خداوند بزرگ، آرزوهای او (شاه شجاع) را برآورده کن و او را از آسیبهای چشمهای بد محافظت فرما.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
می که فریدون نکند با تو نوش
رشته ضحاک برآرد ز دوش
مست شدم تا به خرابات دوش
نعرهزنان رقصکنان دردنوش
جوش دلم چون به سر خم رسید
زآتشِ جوشش دلم آمد به جوش
پیر خرابات چو بانگم شنید
[...]
شد سحر ای ساقی ما نوش، نوش
ای ز رخت در دل ما جوش، جوش
بادهٔ حمرای تو همچون پلنگ
گرگ غم اندر کف او موش، موش
چونک برآید به قصور دماغ
[...]
گر یکی از عشق برآرد خروش
بر سر آتش نه غریب است جوش
پیرهنی گر بدرد ز اشتیاق
دامن عفوش به گنه بربپوش
بوی گل آورد نسیم صبا
[...]
پیر خرابات به من گفت دوش
ای پسر از خویش مگوی و خموش
گر سر ما داری و پروای ما
ناز مکن درد کش و دُرد نوش
سوخته باید که بود مرد کار
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.