برو زاهد به امیدی که داری
که دارم همچو تو امیدواری
به جز ساغر چه دارد لاله در دست
بیا ساقی بیاور آنچه داری
مرا در رسته دیوانگان کش
که مستی خوشتر است از هوشیاری
بپرهیز از من ای صوفی بپرهیز
که کردم توبه از پرهیزکاری
بیا دل در خم گیسوی او بند
اگر خواهی خلاصی رستگاری
به دور گل خدا را توبه بشکن
که عهد گل ندارد استواری
عزیزا نوبهار عمر بگذشت
چو بر طرف چمن باد بهاری
بیا حافظ به پند تلخ کن نوش
چرا عمری به غفلت می گذاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زاهد یا عابد توصیه میکند که به امیدی که دارد به زندگی ادامه دهد، چرا که خود او نیز امیدواری دارد. او از لاله که تنها ساغر در دستش دارد، میخواهد تا چیزهایی را که به او میدهد بیاورد. در ادامه، شاعر میگوید که ماندن در عقل و هوشیاری بهتر است یا مستی و جنون، و از صوفی میخواهد که از او دوری کند چون توبهاش را از پرهیزکاری شکسته است. او به عشق و زیبایی میپردازد و از توبهاش از عشق گل نمیگذرد. شاعر همچنین به گذر عمر و اینکه چرا باید در غفلت زندگی کرد، اشاره میکند و در نهایت به خود و دیگران توصیه میکند تا از پندهای زندگی استفاده کنند.
هوش مصنوعی: ای زاهد، با امیدی که برای خود داری برو؛ اما بدان که من هم همچون تو امیدوارم.
هوش مصنوعی: لاله فقط ساغر را در دست دارد، بیا ای ساقی، هرچه را که داری بیاور.
هوش مصنوعی: مرا به جمع دیوانگان ببر زیرا حال مستی بهتر از حالت هوشیاری است.
هوش مصنوعی: ای صوفی، از من دوری کن که من از پرهیزکاری توبه کردهام.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که اگر میخواهی به آرامش و رستگاری دست یابی، باید به عشق و زیبایی او توجه کنی و دل خود را به او بسپاری.
هوش مصنوعی: به دور گل، توبهات را بشکن، زیرا که گل به عهد و پیمان خود پایبند نیست.
هوش مصنوعی: عزیذ، بهار زندگیات سپری شده است، مانند بادی که بهاری میوزد و برگهای چمن را به حرکت درمیآورد.
هوش مصنوعی: بیا حافظ، به خاطر پند تلخی که هست، از نوشی که میخوری بگذر. چرا در تمام عمرت غافل و بیتوجه بودهای؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
جهان را نیست جز مردم شکاری
نه جز خور هست کس را نیز کاری
یکی مر گاو بر پروار را کس
جز از قصاب ناید خواستاری
کسی کو زاد و خورد و مرد چون خر
[...]
ز تو نشگفت فضل و بردباری
چنان کز ما جفا و زشتکاری
بهمو واجی چرا ته بیقراری
چو گل پروردهٔ باد بهاری
چرا گردی بهکوه و دشت و صحرا
بهجان او ندارم اختیاری
ندارم جز غم تو غمگساری
نه جز تیمار تو تیمارداری
مرا از تو غم تو یادگارست
از این بهتر چه باشد یادگاری
بدان تا روزگارم خوش کنی تو
[...]
الا ای خوش نسیم نو بهاری
تو بوی زلف آن بت روی داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.