ای آفتاب سرکش یک ذره خاک پایت
آب حیات رشحی از جام جانفزایت
هم خواجه تاش گردون دل بر وفا غلامت
هم پادشاه گیتی جان بر میان گدایت
هم چرخ خرقهپوشی در خانقاه عشقت
هم جبرئیل مرغی در دام دل ربایت
در سر گرفته عالم اندیشهٔ وصالت
در چشم کرده کوثر خاک در سرایت
کوثر که آب حیوان یک شبنم است از وی
دربسته تا به جان دل در لعل دلگشایت
سری که هر دو عالم یک ذره مینیابند
جاوید کف گرفته جام جهان نمایت
نوباوهٔ جمالت ماه نو است و هر مه
بنهد کله ز خجلت در دامن قبایت
تو ابرش نکویی میتازی و مه و مهر
چون سایه در رکابت چون ذره در هوایت
تا بوی مشک زلفت پر مشک کرد جانم
عطار مشک ریزم از زلف مشک سایت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف زیبایی و جاذبه آفتاب و عشق میپردازد. شاعر آفتاب را نماد زندگی و انرژی میداند و آن را به خاک پای خود تشبیه میکند. او به بینظیری و قدرت تاثیر عشق اشاره میکند و بیان میکند که در عشق، همه چیز در خدمت معشوق است. همچنین، شاعر به زیباییهای معشوق اشاره میکند که مانند کوثر، زندگیبخش است و بویی خوش از زلفهایش به مشام میرسد. در کل، شعر تجلی عشق و زیبایی را در قالبهای تصویرسازیهای عمیق و احساساتی بیان میکند.
هوش مصنوعی: ای خورشید پرشور، یک ذره از خاک پای تو برایم همچون آب حیات است و نوری از آن، که از جام زندگیبخش تو میچکد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هم خداوند جهان، دلش به وفاداری توست و هم پادشاهان دنیا جانشان را در راه خدمت به تو میدهند.
هوش مصنوعی: عشق تو چنان است که گویی حتی فرشته وحی نیز در دام دل تو گرفتار شده و همچون یک پرنده در این فضای مقدس به سر میبرد.
هوش مصنوعی: در دل و فکر خود، جوهرهٔ عشق و وصال را پرورش دادهام و در چشمانم، جمال ناب و زلال زندگی را همچون کوثری میبینم که در زمین تکیه کرده است.
هوش مصنوعی: کوثر، که نمادی از آب حیات و زندگی است، برای روح و دل از چشمهای بسته به سوی شادمانی و روشنی قلبت جاری میشود.
هوش مصنوعی: سری که در تمام گیتی ارزشی ندارد، تو را جاویدان نگهداشته است و تو به واسطه آن میتوانی جهان را در یک جام ببینی.
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند ماه نو است و هر ماهی که به دنیا میآید، به خاطر خجالتش سرش را در دامن لباس تو پنهان میکند.
هوش مصنوعی: تو همچون ابری زیبا در آسمان به حرکت درآمدهای و ماه و خورشید همواره در کنار تو هستند، همانند سایهای که در پی تو میآید و یا ذرهای که در فضای وجود تو شناور است.
هوش مصنوعی: تا وقتی عطر مشک زلف تو جانم را پر کرد، من همچنان عطار عطرافشان زلف مشک تو هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای پرتو وجودت در عقل بی نهایت
هستی کاملت را نه ابتدا نه غایت
هستی هر دو عالم در هستی تو گمشد
ای هستی تو کامل باری زهی ولایت
ای صد هزار تشنه، لبخشک و جان پرآتش
[...]
بد میکنند مردم زان بیوفا حکایت
وانگه رسیده ما را دل دوستی به غایت
بنیاد عشق ویران، گر میزنم تظلم
ترتیب عقل باطل، گر میکنم شکایت
صد مهر دیده از ما، ناداده نیم بوسه
[...]
ای ابتدای دردت هر درد را نهایت
عشق ترا نه آخر شوق ترا نه غایت
ذوق عذاب تا کی بیگانه را چشانی
از رحمت تو ما را هست این قدر شکایت
در ماجرای عشقت علم و عمل نگنجد
[...]
زان یارِ دلنوازم شُکریست با شکایت
گر نکتهدانِ عشقی بشنو تو این حکایت
بیمزد بود و مِنَّت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدومِ بیعنایت
رندانِ تشنهلب را آبی نمیدهد کس
[...]
ای رشک شاخ طوبی بالای دلربایت
بر وی لباس خوبی چست است چون قبایت
بر فرق تاجداران کفش تو تاج و هر یک
بنهاده تاج از سر چون کفش پیش پایت
سرهای سربلندان در حلقه کمندت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.