گنجور

 
عطار

لعل تو داغی نهاد بر دل بریان من

زلف تو در‌هم شکست توبه و پیمان من

بی‌تو دل و جان من سیر شد از جان و دل

جان و دل من تویی‌، ای دل و ای جان من

چون گهر اشک من راه نظر چست بست

چون نگرد در رخت دیدهٔ گریان من‌؟

هر دُر عشقت که دل داشت نهان از جهان

بر رخ زردم فشاند اشک درافشان من

شد دل بیچاره خون‌، چارهٔ دل هم تو ساز

زانکه تو دانی که چیست بر دل بریان من

گر تو نگیریم دست‌، کار من از دست شد

زانکه ندارد کران‌، وادی‌ِ هجران من

هم نظری کن ز لطف تا دل درمانده را

بو که به پایان رسد راه بیابان من

هست دل عاشقت منتظر یک نظر

تا که برآید ز تو‌، حاجت دو جهان من

تو دل عطار را سوختهٔ خویش دار

زانکه دل سنگ سوخت از دل سوزان من

 
 
 
غزل شمارهٔ ۶۶۲ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اشکالات خوانش

# «رُخَت» به اشتباه «درخت» خوانده شده است.

فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حکیم نزاری

باد صبا هر نفس تازه کند جان من

کز نفسش می دمد بوی گلستان من

بس که به سر بر زدم دست به زاری نماند

بلبل شوریده را طاقت دستان من

فصل ریاحین و من حبس به زندان تن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
حافظ

دلبر و جانان من برد دل و جان من

برد دل و جان من دلبر و جانان من

از لب جانان من زنده شود جان من

زنده شود جان من از لب جانان من

روضه ی رضوان من خاک سر کوی دوست

[...]

رفیق اصفهانی

دور شد از یکدگر دور ز جانان من

جان من از جسم من جسم من از جان من

داغ تو و درد تو هست مرا خوش که هست

مرهم من داغ تو درد تو درمان من

از غم دلبر دلم خون شد و آن خون همه

[...]

بلند اقبال

چشمه حیوان من شد لب جانان من

شد لب جانان من چشمه حیوان من

شد رخ جانان من شمع شبستان من

شمع شبستان من شد رخ جانان من

برد دل وجان من از نگهی چشم تو

[...]

افسر کرمانی

ای صنم نازنین، ناز تو بر جان من

وِی بتِ مهرآفرین ، کفرِ تو ایمانِ من

گر تو فرستیم زهر، ور تو پسندیم درد،

زهر تو تریاق دل، درد تو درمان من

آتش لعلت که هست، آب حیات رقیب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه