لعل تو داغی نهاد بر دل بریان من
زلف تو درهم شکست توبه و پیمان من
بیتو دل و جان من سیر شد از جان و دل
جان و دل من تویی، ای دل و ای جان من
چون گهر اشک من راه نظر چست بست
چون نگرد در رخت دیدهٔ گریان من؟
هر دُر عشقت که دل داشت نهان از جهان
بر رخ زردم فشاند اشک درافشان من
شد دل بیچاره خون، چارهٔ دل هم تو ساز
زانکه تو دانی که چیست بر دل بریان من
گر تو نگیریم دست، کار من از دست شد
زانکه ندارد کران، وادیِ هجران من
هم نظری کن ز لطف تا دل درمانده را
بو که به پایان رسد راه بیابان من
هست دل عاشقت منتظر یک نظر
تا که برآید ز تو، حاجت دو جهان من
تو دل عطار را سوختهٔ خویش دار
زانکه دل سنگ سوخت از دل سوزان من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به دلتنگی و عشق عمیق شاعر اشاره دارد. شاعر از درد و رنجی که به خاطر دوری محبوبش کشیده، سخن میگوید و اظهار میکند که زلف و زیبایی محبوبش باعث شکستن توبهاش شده است. دل و جان او تنها با وجود محبوب معنی پیدا میکند و بیاو، زندگی برایش خاموش و بیمعناست. شاعر از اشکها و غمهایش یاد میکند و میگوید که بیمحبوب، دلش دچار ظلمت و درد است. نهایتاً، او در انتظار یک نظر از محبوبش است تا آلامش تسکین یابد و امیدواریاش به زندگی تازه شود. در پایان، از محبوب میخواهد که دل سوختهاش را درک کند و بر او mercy ورزد.
هوش مصنوعی: عشق تو مانند لعل (گوهر شگفتانگیز) درد و سوزی را بر دل آتشین من گذاشته است. زلفهای تو به قدری پیچیده و در هم رفته است که باعث شده است عهد و پیمان من شکسته شود.
هوش مصنوعی: بدون تو، دل و جان من از زندگی خالی شده است؛ جان و دل من فقط تو هستی، ای محبوب من.
هوش مصنوعی: وقتی اشکهای من مانند جواهر میدرخشد، چرا چشمان من که از دیدن تو گریان است، به تو نمینگرد؟
هوش مصنوعی: هر سنگ و الماسی که عشق تو در دل من به صورت پنهانی دارد، به خاطر درد و غمهای فراوانی که در دل دارم، اشکهای فروان بر چهرهام میریزد.
هوش مصنوعی: دل بیچاره من پر از غم و اندوه شده است، تو هم باید برای دل من تدبیری پیدا کنی، چون فقط تو میدانی که چه بر دل آتشین من گذشته است.
هوش مصنوعی: اگر تو دستم را نگيري، کار من تمام خواهد شد؛ زیرا وادی هجران من پایانی ندارد.
هوش مصنوعی: به من توجه کن و با لطفی که داری، دل ناامید من را تسکین بده تا راه سختی که در آن هستم به پایان برسد.
هوش مصنوعی: دل عاشق تو در انتظار یک نگاه از توست، تا نیازهای دو جهانم برآورده شود.
هوش مصنوعی: دل عطار را با سوز و درد خود آتش زدهای، زیرا دل سنگی نیز از آتش عشق و احساسات من سوزانده شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
# «رُخَت» به اشتباه «درخت» خوانده شده است.
باد صبا هر نفس تازه کند جان من
کز نفسش می دمد بوی گلستان من
بس که به سر بر زدم دست به زاری نماند
بلبل شوریده را طاقت دستان من
فصل ریاحین و من حبس به زندان تن
[...]
دلبر و جانان من برد دل و جان من
برد دل و جان من دلبر و جانان من
از لب جانان من زنده شود جان من
زنده شود جان من از لب جانان من
روضه ی رضوان من خاک سر کوی دوست
[...]
دور شد از یکدگر دور ز جانان من
جان من از جسم من جسم من از جان من
داغ تو و درد تو هست مرا خوش که هست
مرهم من داغ تو درد تو درمان من
از غم دلبر دلم خون شد و آن خون همه
[...]
چشمه حیوان من شد لب جانان من
شد لب جانان من چشمه حیوان من
شد رخ جانان من شمع شبستان من
شمع شبستان من شد رخ جانان من
برد دل وجان من از نگهی چشم تو
[...]
ای صنم نازنین، ناز تو بر جان من
وِی بتِ مهرآفرین ، کفرِ تو ایمانِ من
گر تو فرستیم زهر، ور تو پسندیم درد،
زهر تو تریاق دل، درد تو درمان من
آتش لعلت که هست، آب حیات رقیب
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.