گنجور

 
جامی

بخش ۱ - آغاز دفتر ثانی مثنوی ملقب به سلسلة الذهب المتوسل بها الی اعز مقصد و اجل مطلب: بسم الله الرحمن الرحیم

بخش ۲ - اشارت به آنکه محبت هر چند از جانبین است اما اصل در آن محبت حضرت حق است سبحانه مر بنده را چنانکه: عشق هر چند بین بین آمد

بخش ۳ - اشارت به ملائکه مهیمین که لایزال در شهود جمال حضرت حق مستهلکند و مستغرق: از ملایک جماعتی هستند

بخش ۴ - سلطان العارفین قدس الله تعالی سره در بادیه کله ای دید بر وی نوشته خسرالدنیا و الآخرة از زمین برداشت و بوسه داد و فرمود که این سر صوفیی است که دو جهان را برای خدای درباخته است: بحر بس ژرف و یم بس طامی

بخش ۵ - اشارت به قصه امتحان ملائکه مر ابراهیم خلیل را صلوات الرحمن علیه و در باختن آنچه داشت از مواشی و نعم و اموال در محبت حق سبحانه و تعالی: چون خلیل الله آن امام کرام

بخش ۶ - اذن کردن حق سبحانه و تعالی ملائکه را در امتحان کردن ابراهیم صلوات الرحمن علی نبینا و علیه: حق چو آن وهم و آن گمان دانست

بخش ۷ - اشارت به تقسیم محبت به ذاتی و صفاتی و افعالی و آثاری: یا بود عشق منتشی از ذات

بخش ۸ - حکایت: داشت شاهی بر انس و جان غالب

بخش ۹ - حکایت ذوالنون و ابو یزید قدس الله تعالی سرهما: داد ذوالنون به بایزید پیام

بخش ۱۰ - حکایت شاه شجاع کرمانی قدس الله تعالی سره: شاه کرمانی آن مطیع مطاع

بخش ۱۱ - رجوع به تمامی قصه: باز گردم به قصه دختر

بخش ۱۲ - خواب کردن حبشی و باز بردن دایه وی را به خانه: شب چو نزدیک شد به وقت سحر

بخش ۱۳ - سؤال پسر صاحب جمال از پدر صاحب کمال و جواب وی از آن سؤال: با پدر گفت نازنین پسری

بخش ۱۴ - جواب گفتن پدر پسر را: پدر این قصه از زبان پسر

بخش ۱۵ - پرسیدن پسر از سبب نقصان عشق عارف که عاشقق معنی بود به واسطه نقصان حسن صورت: روزی آن نوجوان به عارف گفت

بخش ۱۶ - اشارت به حال جماعتی که شراب عشق از جام صورت خورده اند و پی اصلا به جمال معنی نبرده اند: آن یکی از حجاب پیچاپیچ

بخش ۱۷ - اشارت به حال جماعتی که پی به کمال معنی برده اند اما شراب عشق آن جز از جام صورت نخورده اند دایما در کشاکش اند از صورتی خلاص ناشده به دیگری گرفتار شوند اعاذناالله و جمیع المسلمین عن ذلک: وان دگر گرچه عاشق صور است

بخش ۱۸ - شیخ شمس الدین تبریزی شیخ اوحدالدین کرمانی را قدس الله سرهما دید که در هنگامه های دمشق می گردید از وی پرسید که در چه کاری گفت آفتاب را در طشت آب می بینم گفت اگر بر قفا دمل نداری چرا بر آسمانش نمی بینی: شمس تبریز دید کاوحد دین

بخش ۱۹ - اشارت به جماعتی که اگرچه به مشاهده جمال صورت گرفتار شدند در آن نماندند بلکه آن سبب ترقی ایشان شد به مشاهده جمال معنی: وان دگر گرچه بود عشق مجاز

بخش ۲۰ - اشارت به جماعتی که در مظاهر صوری و معنوی مشهود ایشان جز جمال مطلق حضرت حق جل ذکره نیست: وان دگر گرچه سوی صورت رو

بخش ۲۱ - حاصل جواب عارف از سؤال پسر: سخن عارف ستوده سیر

بخش ۲۲ - سؤال دیگر از جانب پسر و جواب عارف: پس پسر گفت ایهاالعارف

بخش ۲۳ - حکایت بر سبیل تمثیل: هوشمندی بدید مجنون را

بخش ۲۴ - اشارت به آنکه تعلق خاطر طالبان راه حق که به آثار کونیه و تأمل در آن و توسل به آن در معرفت ذات و صفات حق سبحانه از این قبیل است: هست ازین جمله آنکه اهل نظر

بخش ۲۵ - در بیان آنکه روش عارف به خلاف ارباب فکر و نظر از مؤثر است به اثر: روش عارف نکو رفتار

بخش ۲۶ - حکایت بر سبیل تمثیل: قطره ای از تموج دریا

بخش ۲۷ - قصه حکیمی که به واسطه مشاهده خرق عادت از اولیاء علم وی به جهل برآمد: یافت ناگاه آن حکیمک راه

بخش ۲۸ - رجوع به تمامی تمثیل: قطره چون آب شد به تابستان

بخش ۲۹ - اشارت به اصحاب مکاشفه که تجلی صفات است: آن یکی در مجالی اشیا

بخش ۳۰ - اشارت به ارباب مشاهده که تجلی ذات است: وان دگر جمله را یک آینه دید

بخش ۳۱ - اشارت به قربات اربع که مراتب ولایت است یعنی قرب نوافل و قرب فرایض و مقام جمع الجمع که مرتبه قاب قوسین است و مقام جمع احدیت که مرتبه اؤ ادنی است و خاصه پیغمبر ماست صلی الله علیه و سلم و کمل ورثه وی: هر که را دیده نی به حق بیناست

بخش ۳۲ - حکایت بر سبیل تمثیل: یک منک گوشت داد خواجه به زن

بخش ۳۳ - اشارت به تقسیم حیرت محمود و مذموم: معنی حیرت ار شود مقسوم

بخش ۳۴ - حکایت آن زن که در دیار مصر سی سال در مقام حیرت بر یک جای بماند: در نواحی مصر شیر زنی

بخش ۳۵ - در بیان آنکه روی عاشق اول به سوی خویش است و بعد از آن به سوی معشوق و در آخر کار به سوی عشق: روی عاشق نخست در خویش است

بخش ۳۶ - قصه آن مخنث که از روزن در منظری افتاد و از آنجا در خانه سفلی و از آنجا در سردابه ای و از آنجا در چاهی چون در سردابه افتاد بانگ کرد که ای خداوندان سرای، سرای شما زمین ندارد: آن مخنث به بام همسایه

بخش ۳۷ - اشارت به معنی آنچه رسول صلی الله و علیه و سلم فرموده است که الدنیا ملعونة و ملعون ما فیها الا ذکر الله سبحانه: هست قول نبی که دنیی دون

بخش ۳۸ - حکایت پیر همدانی که از پسر پرسید که هرگز ریش گاو بوده ای و سؤال پسر که ریش گاو کیست و جواب دادن پدر که آن کس که بامداد از خانه بدر آید گوید امروز گنجی یابم، پسر گفت ای پدر تا من بوده ام ریش گاو بوده ام: با پسر گفت پیری از همدان

بخش ۳۹ - در بیان آنکه چون عاشق ظلمت وایه های نفس بداند روی از خود بگرداند و در معشوق آورد: عاشق صدق جو چو دریابد

بخش ۴۰ - قصه آن گلخنی که در مشاهده جمال شاهزاده آتش در ژنده اش گرفت و از ژنده به تنش رسید و وی از همه بی خبر بود: از رخ شاهزاده گلخنیی

بخش ۴۱ - در بیان آنکه چون عشق به مرتبه کمال رسد روی عاشق را از معشوق نیز بگرداند و در خود کند: عشق عاشق چو سر کشد به کمال

بخش ۴۲ - حکایت مجنون: عشق مجنون بدین مقام رسید

بخش ۴۳ - مناجات: ای فروغ جمال تو خوبان

بخش ۴۴ - قصه عاشق شدن صاحب فتوحات مکیه قدس الله تعالی سره که عشق مفرط از دل وی سر زده بود و معشوق معین و معلوم نی: پیر توحید شیخ محیی الدین

بخش ۴۵ - قصه خواب دیدن علی بن موفق معروف کرخی و بشر حافی و احمد بن حنبل را قدس الله تعالی ارواحهم: شب علی موفق آن شه دین

بخش ۴۶ - قصه مشاهده کردن شیخ علی رودباری قدس سره مردن آن مرقع پوش شوریده حال را در محبت آن جوان مغرور به حسن و جمال: بوعلی رودباری آن شه دین

بخش ۴۷ - قصه عاشق شدن آن دختر ترسا بر آن جوان مسلمان و در مفارقت وی بر بستر مرگ افتادن و جان دادن: از صف صوفیان سبک سیری

بخش ۴۸ - قصه عاشق شدن کنیزک خلیفه بغداد بر غلام وی و از استیلای عشق وی خود را در دجله انداختن: نوبهاران خلیفه بغداد

بخش ۴۹ - قصه آن جوان که بر دختر عم عاشق شد و در عشق وی نام دزدی بر خود نهاد و ناموس عم نگاه داشت و بدان سبب به مقصود رسید: نوجوانی نخورده نشتر غم

بخش ۵۰ - قصه عیینه و ریا: معتمر نام مهتری ز عرب

بخش ۵۱ - حیران شدن معتمر در آنکه آن زاری کننده که بود و پشیمان شدن که چرا دنبال آواز نرفت: معتمر چون بدید صورت حال

بخش ۵۲ - رفتن معتمر دنبال آواز نالنده بار دوم و یافتن عیینه: آن بزرگ عرب چو این بشنید

بخش ۵۳ - باز نمودن عیینه صورت حال خود را پیش معتمر: روزی از روزها به کسب ثواب

بخش ۵۴ - غزل گفتن عیینه در حسب حال خود: شد خروشان به دلخراش آواز

بخش ۵۵ - عزیمت کردن معتمر و عیینه به جانب مسجد احزاب در طلب ریا: خسرو صبح چون علم بر زد

بخش ۵۶ - برخاستن معتمر به چاره سازی عیینه و وی را به مجلس انصار بردن و همراه ایشان از برای خواستگاری ریا پیش پدر وی رفتن: معتمر گفت با وی از دل پاک

بخش ۵۷ - مشورت کردن پدر ریا با ریا در خواستگاری کردن وی از برای عیینه: این سخن گفت و از زمین برخاست

بخش ۵۸ - قبول کردن معتمر آنچه پدر ریا خواست و عقد بستن ایشان به یکدیگر: معتمر گفت آن منم اینک

بخش ۵۹ - فرستادن پدر ریا را بعد از چهل روز همراه عیینه به مدینه و پیش گرفتن حرامیان و هلاک شدن بر دست ایشان: بعد چل روز کز نشاط و سرور

بخش ۶۰ - رسید معتمر بعد از چندگاه به سر قبر ایشان و بر آنجا درختی دیدن پر خطهای زرد و سرخ: بعد شش سال معتمر یا هفت

بخش ۶۱ - قصه تحفه مغنیه: تاجری می گذشت در بغداد

بخش ۶۲ - خریدن تاجر تحفه را و به خانه بردن و جذبه رسیدن مر او را: تاجر القصه شد عزایم خوان

بخش ۶۳ - رسیدن شیخ بزرگوار سری سقطی قدس الله تعالی سره به سر وقت تحفه و آگاهی یافتن از حالی وی: هم در آن وقت ها سری سقطی

بخش ۶۴ - به هم رسیدن شیخ سری قدس سره و تاجر و خریداری کردن شیخ سری تحفه را از وی: تحفه و شیخ در سخن بودند

بخش ۶۵ - قصه ملاقات ذوالنون مصری قدس الله تعالی سره در حرم مکه با آن کنیزک و مقالات ایشان با یکدیگر: لقمه ماهی فنا ذوالنون

بخش ۶۶ - قصه آن جوان معشوق و پیر عاشق: بود شوخی نشسته بر لب بام

بخش ۶۷ - مناجات شیخ ابوعلی دقاق قدس سره بر بالای منبر: کشته عشق بوعلی دقاق

بخش ۶۸ - به بام برآمدن وی قدس سره هر آخر روز و با آفتاب خطاب کردن: هم ز وی آورند کآخر کار

بخش ۶۹ - دیدن بعضی اصحاب بعد از وفات وی را قدس سره به خواب: هم ز وی آورند کز اصحاب

بخش ۷۰ - در ذکر موت و اهوال آن: صرصر مرگ را ببین چه فن است

بخش ۷۱ - اشارة الی قوله علیه السلام من اراد ان ینظر الی میت یمشی علی وجه الارض فلینظر الی ابن ابی قحافه: بود ازین گونه مرده بوبکر

بخش ۷۲ - حکایت بر سبیل تمثیل: زنگی روی چون در دوزخ

بخش ۷۳ - قال رسول الله صلی الله علیه و سلم مثل المؤمن مثل النحلة لا تأکل الا طبیبا و لا تضع الا طبیبا: گفت خیرالبشر رسول خدای

بخش ۷۴ - مشکل شدن مصاحبت زاغ و کبوتر بر آن حکیم و حل گشتن آن: زد حکیمی به طرف باغ قدم

بخش ۷۵ - قال رسول الله صلی الله علیه و سلم من تشبه بقوم فهو منهم: هر که در زی پاک کیشان است

بخش ۷۶ - خلاص شدن مسخره فرعونیان از غرقه شدن به واسطه آنکه خود را به صورت موسی علیه السلام برآوردی و مسخرگی کردی: زآل فرعون بود ناسره ای

بخش ۷۷ - اعتذار کردن از اقتصار این دفتر از سلسلة الذهب بر همین مقدار: بود در دل چنان که این دفتر