زنگی روی چون در دوزخ
بینیی همچو موری مطبخ
ننمودی به پیش رویش زشت
لاف کافوری ار زدی انگشت
چشم ها گرد و چشمخانه مغاک
گردکان در کوی فتاده ز خاک
دو لبش طبع کوب و دل رنجان
همچو بر روی هم دو بادنجان
دهنش در خیال فرزانه
فرجه ای ز کدوی پر دانه
دید آیینه ای به ره برداشت
بر تماشای خویش دیده گماشت
هر چه از عیب خود معاینه دید
همه را از صفات آینه دید
گفت اگر روی بودیت چو من
صد کرامت فزودیت چو من
خواری تو ز بد سرشتی توست
بر ره افکندنت ز زشتی توست
اگرش چشم تیزبین بودی
گفت و گویش نه اینچنین بودی
عیبها را همه ز خود دیدی
طعن آیینه کم پسندیدی
مرد دانا به هر چه در نگرد
عیب بگذارد و هنر نگرد
هست در عیبها هنر بینی
از میان صدف گهر چینی
بر هنر هر که عیب بگزیند
از میان گهر صدف چیند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.