گنجور

 
جامی

آن یکی از حجاب پیچاپیچ

غیر صورت دگر نبیند هیچ

ببرد حسن صورت از راهش

نشود دل ز معنی آگاهش

اهل عالم همه درین کارند

به حجاب صور گرفتارند

لیک باشد ز اختلاف صور

روی هر یک به قبله گاه دگر

پیش ایشان ز فرط جهل و عمی

نیست ممتاز صورت از معنی

نشناسند قشر را ز لباب

قشر خواریست دأبشان چو دواب

چشمشان از صور چو ماند دور

دل و جانشان شود ز غم رنجور

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]