گنجور

 
جامی

معنی حیرت ار شود مقسوم

غیر محمود نیست یا مذموم

آنست مذموم کز شکوک و شبه

بسته گردد به سوی مقصد ره

هست در راه سعی و کوی طلب

شرط اول تعین مطلب

وجهه قصد ناشده ممتاز

طایر سعی چون کند پرواز

در بیابان دو ره چو پیش آید

که یکی زان دو کعبه را شاید

تا به تعیین ندانی آن ره را

کی بریدن توانی آن ره را

لیک تعیین ره به جزم و یقین

که نه شک را شوی رهی و رهین

به امارات عقل دان و حواس

یا به تقلید مرد راه شناس

یا به الهام و کشف ربانی

که مر آن را خلاف نتوانی

گر نباشد یکی ازین سه دلیل

باز مانی ز راه خوار و ذلیل

ره زند بر تو غول حیرانی

بلکه غولی شوی بیابانی

چون تو را سر حیرت مذموم

شد به تفصیل ازین سخن معلوم

آن بود شرع حیرت محمود

که کشی برقع از رخ مقصود

لمعات جمال قدس قدم

بر تو تابد ز اوج فضل و کرم

هر زمان لمعه دگر بینی

هر نفس میوه دگر چینی

سازدت اصطلام آن لمعات

فارغ از مبدعات و مخترعات

خورد و خوابت تمام بربایند

بر تو درهای فیض بگشایند

گم شوی جاودان ز هستی خویش

ساده گردی ز خود پرستی خویش

صد بد و نیک بگذرد به سرت

که نباشد ز خویشتن خبرت